من عاشق اصفهان شدم!
ساعت دوازده شب سوار اتوبوس شدیم و صبح حول و حوش ساعت هفت صبح اصفهان بودیم .
با ترانه معروف میخوام بِرم به اصفهان که از پخش کننده راننده صدایش به گوش می رسید و در حالیکه گردنردیم بخاطر خواب بر روی صندلی اتوبوس کاملا خشک شده بود و حرکت نمی کرد بیدار شدم بالاخره در نصف جهان بودیم!
شاید باورتان نشود ؛ سالها بود که می خواستم به اصفهان بروم و هرگز فرصت و شرایطش پیش نیامده بود.
حالا اگه به حساب خلوتی صبح جمعه ها نگذاریم اولین چیزی که در بدو ورود نظرم را جلب کرد؛ تمیزی شهر بود و بعد از آن دیدن چند خانم و آقای دوچرخه سوار که معلوم بود کاملا حرفه ای هستند.
چند دقیقه بعد متوجه شدم که همچنان دوچرخه های قدیمی معروف اصفهان جزئی جدانشدنی از فرهنگ مردمان این شهر است.
پس از پیدا شدن از اتوبوس در مقابل شهرداری اصفهان بدون معطلی راهی میدان نقش جهان شدیم برای من بی شک اعجاب انگیز و مسحور کننده بود و غرق زیبایی خیره کننده اش در آن صبح آفتابی شدم .
خود میدان نقش جهان زیبا است و زیباییش دو چندان می شود وقتی فواره های حوض بزرگ وسط میدان در میان درخشش آفتاب صبحگاهی روشن باشد حالا به اینها در پس زمینه مسجد شیخ صفی الدین و مسجد شاه ( امام ) * را هم اضافه کنیم دیدنی تر و جذاب ترین صحنه خواهد شد.
برای دقایقی کاخ یا همان عمارت عالی قاپو با آن معماری بی نظیر مرا به سال های دور برد زمانیکه شاه عباس صفوی به همراه درباریان بر ایوانش ایستاده اند و مغرورانه این ابرشهر دوره صفوی را نظاره می کند.
هرکدام از این بنا ها برای خود داستان , حکایتی و رمزرازی دارد که دراینجا نمی توان به آن پرداخت و هرکدام پستی جداگانه می خواهد.
اما کوتاه اشاره کنم مسجد شیخ صفی مسجد بدون مناره است چون قرار نبوده بر مناره های آن اذان بگویند چراکه برخلاف اسمش مخصوص شاه صفوی و اطرافیانش بوده و برعکس مسجد شاه برای مردم و عوام ساخته شده بوده است .
معماری صفوی که نمونه عالی از دوران معماری ایرانی - اسلامی است بی نظیر است و قرینه سازی در آن برای من به شخصه جالب ترین قسمت آن است.
بعد از گشت و گذار در نقش جهان و کالسکه سواری نگاهی کوتاه و گذرا هم به بازار اطراف میدان انداختیم .
باید بگم چون عجله داشتیم تو خرید گز و پولکی حسابی سرمان کلاه رفت ! این همان نکته منفی در اخلاقیات مردم شهر اصفهان است.
حالا بگذریم ناهار رفتیم رستوران باغ همایون و برای اولین بار بریون خوردیم ! (جای همه شما خالی)
بعد غذا رفتیم عمارت چهل ستون که همان نزدیکی بود که نقاشی های خیره کننده داخلش عمارت و موزه آن واقعا زیبا و دیدنی است.
بعد سوار تاکسی شدیم و رفتیم سی و سه پل که خوشبختانه زاینده رود هم آب داشت .
می گویند که سی و سه پل شبها به واسطه نور پردازی ها خیلی قشنگ تر هست و ما بخاطر اینکه سفرمان یک روزه و ام پی تیری وار بود شب سی و سه پل را با همه جذابیت هایش ندیدیم اما برای منی که اولین بار بود از نزدیک سی و سه پل را می دیدم مطمئنا جالب بود .
آخرین مقصد سفر کلیسای وانک بود در محله جلفا اصفهان بود که خود حکایت جالبی دارد و نکته جالب در مورد آن این است که این کلیسایی با گنبند است.
برای دیدن اصفهان و گشت و گذار درآن حداقل سه روز وقت لازم است ولی ما چون باید فردا صبح سرکار می رفتیم به همین اندک رضایت دادیم !
خلاصه اینکه من در همین بازدید کوتاه هم عاشق دیدنی های اصفهان شدم و باز هم البته این بار طولانی تر به اصفهان خواهم رفت.
پ.ن
این مطلب را بگذارید به حساب سفرنوشت های من که از این به بعد به مطالب اینجا اضافه خواهد شد و چون اصفهان را دوست داشتم با سفر به اصفهان شروع کردم.
در مورد تک تک جاذبه ها و بناهای مورد اشاره هم در پست های جداگانه بزودی مطلب خواهم گذاشت .
* پس از انقلاب اسم این مسجد را بواسطه داشتن اسم شاه تغییر دادند بدون اینکه بدانند این ربطی به پهلوی نداشته است آخه هر گردی که گردو نیست .
ان شاءالله سفر بعدی :)