مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

آدمی به کلمه زنده است ...
مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید حتما نظر بدهید.

ممنون می شوم که وقت می گذارید.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

ترسی که همزاد من شد

جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۶، ۰۴:۴۹ ب.ظ

آن ساعت طبق برنامه کلاس دوم (ج) دبستان دخترانه مکتب صادق دیکته داشتیم.

من و بقیه همکلاسی هایم در حال نوشتن دیکته لغات بودیم . خانم معلم لغات را تک تک و بصورت شمرده می خواند و در طول و عرض نیمکت ها قدم می زد.

من سر میز کنار پنجره نشسته بودم و سرم بر روی دفتر دیکته ام بود.

خانم طباطبایی از کنارم رد شد و پس از چند ثانیه ناگهان صورتم داغ شد و سوزشی بر روی صورتم حس کردم ؛ در همان حالت گیجی و ضربه ناشی از سیلی که به صورتم خورده بود صدای خانم طباطبایی را می شنیدم که می گفت :

" احمق !!  مگه نگفتم ستونی بنویسید !! " 

وقتی زنگ خورد رفتم دستشویی و صورتم را شستم ولی هنوز حس می کردم صورتم داغ است و همش تصورم این بود که جای انگشتان خانم بر روی صورتم مانده است !!

چند روز پیش که خبر تنبیه دانش آموزی توسط معملش در رسانه ها منتشر شد ناخودآگاه خاطرات یک دوره خاص از دوران تحصیلم مانند یک فیلم سینمایی کوتاه از پیش چشمانم گذشت. 

بی شک خانم طباطبایی را می توانم بعنوان خشن ترین معلم دوران تحصیلم به وضوح بیاد بیاورم. 

البته برداشت من از خشونت معلممان مربوط به تلقی او از مقوله آموزش و تربیت بچه ها بود که زمین تا آسمان با شرایط کنونی بچه های امروزی متفاوت است . خانم طباطبایی برعکس آنچه که ممکن است تصور شود جوان بود ! 

حالا هم که خاطرات آن سال خاص ولی تاثیرگذار در زندگی و آینده ام را به یاد می آورم و مرور می کنم ترسی مرموز را در اعماق وجودم حس می کنم !

این ترس تا الان هم همزاد من است. ترسی که شاید در خیلی جاها در سال های بعد همانند یک ترمز برای من بود.

آن سال چند باری بخاطر پاسخ غلط به سوال های درسی طعم کشیده های گاه و بی گاه خانم طباطبایی را چشیدم و گاهی به خاطر خطاهای هر چند کوچک با خط کش چوبی که همیشه همراهش بود تنبیه شدم.

هر روز صحنه های کتک خوردن همکلاسی هایم را می دیدم و استرس اینکه شاید نفر بعدی من باشم شرایط عذاب آوری را برایم خلق می کرد.

خانم طباطبایی هر شیطنت , بی انضباطی و تنبلی را با تنبیه فرد خاطی یا همه بچه های کلاس بصورت دسته جمعی پاسخ می داد !

یکبار کمی با تاخیر سرکلاس آمد و بچه ها مشغول شیطنت و سر و صدا بودند ؛ با ورود ناگهانی ایشان همه ساکت شدند و مبصر برپا داد .  خانم که سر و صدای بچه ها را در راهرو شنیده بود به محض ورود به فراخور شناختی که از بچه ها داشت همه را با زدن خط کش چوبی به کف دستشان تنبیه کرد !

بچه های شیطون تر محکم تر و بچه های آرام کلاس آرام تر ! 

اما خدایش دوره ما با حالا چقدر فرق کرده و چقدر الان بچه ها را عزت تپان می کنند اما آنموقع شکل دیگری از تربیت در بین معلمان قدیمی مرسوم بود. 

 


تکمله :

این مطلب از وبلاگ قبلی ام هست .

( شش دیماه نود و سه )

۹۶/۱۱/۰۶
سارا سماواتی منفرد

گذشته های دور

نظرات  (۹)

۰۶ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۲۸ سارا سماواتی منفرد
امروز مهمان داشتیم ...
بچه بی ادب و گستاخ مهمانمان باعث شد این مطلب را دوباره باز نشر کنم
واقعا خسته شده بودم از دستش اصلا خوشم نیامد و پشیمون شدم از دعوتشان و اون ها هم عین خیالشان نبود .
چیرااااااااااا
پاسخ:
باید برگشت به اون سالها و شرایط اون زمان را در نظر گرفت !
تنبیه؟! چرا آخه؟!
پاسخ:
چون خودشم همانطور باهاش رفتار کرده بودند !!
۰۹ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۰۲ علی علیزاده
اگر خواستید دنبال کنید
پاسخ:
چراکه نه ...
۰۹ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۵۲ مهربانم !!!
عجب !!
نمیدونم چی بگم
ولی کارش درست نبوده
ینی الان عداب وجدان نداره این خانم !!!!
پاسخ:
فکر نکنم عذاب وجدانی در کار بوده باشه چون باور راسخی به این شکل تربیت داشت ...
تازه ممکنه الان اگه زنده باشن یجورایی مباهات هم به روش تربیتی خودشون بکنند !
سلام
دهه ۶۰ ها همشون با طعم سیلی و کشیده های گاه و بی گاه معلم ها و ناظم های مدارس آن زمان آشنا هستند.
من که خیلی کتک خورده ام 😂😂😂😂
پاسخ:
ممنون از حضورتان
فقط معلم سال دومتان تنبیه می کرد؟ تنبیهش خط کش زدن کف دست بود یا جور دیگری هم تنبیه می کردد؟ شاید باور نکنید معلم ما بچه را فلک هم میکرد .
پاسخ:
سلام
به هر حال تنبیه در تمام دوران مدرسه همه ما وجود داشته است.
اما معلم سال دوم ما در روش تعلیم و تربیتش خیلی به تنبیه بدنی اعتقاد داشت و استفاده می کرد.
تنبیه رایجش همان خط کش زدن کف دست یا زدن سیلی بود .
وای جه وحشتناک 😣😓 فلک 😢
خوش بحال بچه های این نسل اونایی که اواخر دهه هفتاد به بعد به دنیا اومدن نه اون دورانها رو دیدن نه گیر دادنها رو بیاد دارن و نه خیلی از مسائل دیگر مثل گیردادن به موی سر ،شلوار، آستین کوتاه، زندگی کوپنی و مسئله هایی دیگه که اینجا جاش نیست.
ویدئو که داشتی تو هزار سوراخ قایمش میکردی . کسی هم که میومد خونت اگر آشنای نزدیکت بود براش میذاشتی ! بعدش بهش میگفتی جون مادرت صداش درنیاری!اونایی که الان سنشون 38 به بالاست بهتر میفهمن من چی میگم. شاید واسه بچه های این نسل این موارد خنده دار باشه ولی واسه ماهایی که در دهه های شصت و هفتاد کودکی ،نوجوانی و جوانی مون سپری شد خیلی بهتر این مسائل بیاد داریم ماهایی که نسل سوخته محسوب میشیم و همیشه با حسرت به گذشته نگاه می کنیم.
پاسخ:
بله متاسفانه  همینطوره 😞
یادمه یکی از همکلاسی های خودمو بخاطر اینکه جوراب تور نازک پوشیده بود و یه عینک آفتابی داخل کیف اون بیچاره پیدا کرده بودند رو میخواستن تو نماز خونه تنبیه کنن ناظممون که اسمش خانم نوروزی بود به یکی از بچه ها گفت خطکشو خیس کنه و بیاره بعد طفلکی که نمره اول کلاسمون بود همونجا وسط نمازخونه خوابوندن و فلکش کردن و آنقدر چوب به کف پاهاش زدن تا دیگه هوای عینک آفتابی و جوراب نازک به سرش نزنه! کلاً دهه شصت بخاطر پوشش لباس و حجاب در مدرسه و خیابان خیلی سخت گیری میکردند
پاسخ:
چه خاطره تلخی 😓
من تو راهنمایی بخاطر جوراب سفید که ممنوع بود از ناظممون سیلی خوردم چون چادری بودم فکر نمی کردم بهم گیر بده یا برخوردی باهام بکنه  اما خبرچین کلاس من را بهش لو داده بود و خلاصه به خاطر جوراب سفید تنبیه شدم !! تو مدرسه ما جوراب رنگی و سفید کلا ممنوع بود و پوشیدنش تخلف انضباطی محسوب می شد .
اون موقع را با حالا مقایسه کنید .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">