مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

آدمی به کلمه زنده است ...
مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید حتما نظر بدهید.

ممنون می شوم که وقت می گذارید.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

زیارت دو نفره

جمعه, ۲۰ مهر ۱۴۰۳، ۰۶:۲۷ ب.ظ

 

 این هفته از مرخصی ام که من اسمش را گذاشتم مرخصی مادرانه بیشتر به بشور و بساب گذشت.

با همه اینها سعی کردم بیشتر وقتم را با بچه ها بگذرانم ، مادر شوهرم بنده خدا هم فرصت کرد و به یک سری کارهای عقب افتاده اش برسد.

اول هفته را از آنجا که شانس خوبی دارم با دندان درد شروع کردم که هر جوری بود با خوردن قرص به روی مبارک نیاوردم به امید اینکه کار به دکتر نرسد ولی دیگه سه شنبه طاقتم طاق شد.

عصر علیرضا آمد و رفتیم با هم دکتر ، نمی دانم این چه عادتی هست که دارم تنها دکتر نمی روم خلاصه کار به عصب کشی و پانسمان رسیده بود و آقای دکتر از خجالت دندانم در آمد ... تو راه برگشت خوردیم به ترافیک عصرگاهی هنوز اثر آمپول سر کننده از بین نرفته بود و داشتیم حرف می زدیم که یک دفعه گفتم : علی فردا میای بریم شابدالعظیم ؟

گفتش : چی شد یک دفعه ای ؟!

گفتم همینجوری یک دفعه هوایی شدم ، خیلی وقته نرفتم ... یک خورده ای من من کرد و گفت باشه ببینم چی میشه .

علی صبح رفت بیرون و گفت تا ده و نیم میام حاضر باش که معطل نشویم .

خوشبختانه مادر شوهرم ، خدا خیرش بدهد مثل همیشه حرفم را زمین نگذاشت و با اینکه بنده خدا خیلی کار داشت آمد و بچه ها با خودشان برد.

علیرضا که آمد نزدیک ۱۱ بود و من آماده بودم ، زنگ زد گفت بیا پایین سوئیچت را هم بیار ... کفش کتانی ام را پوشیدم و چادرم را برداشتم و رفتم پایین.

علیرضا گفت : پس چرا در پارکینگ را نزدی دیرمون میشه سارا  ؟

گفتم هوا که خیلی خوبه و عالی بیا با همین موتور تو برویم .

گفت اذیت میشی ها .،، طولانیه تا اونجا ... گفتم بیخیال کیفش به همینه ، تازه آفتاب هم که مثل تابستان نیست و خوب و مطبوعه ...

خدا را شکر برای ظهر آنجا بودیم و نماز را تو حرم خواندیم و بعدش توفیق زیارت سید الکریم ( علیه السلام )  و کلی دعا و استغفار و طلب حاجت از ایشان ... ( ان شا الله قسمت دوستان بشود )

زنگ زدم علیرضا که خیلی گرسنه ام بیا بریم ناهار کباب تو بازار بخوریم ... خلاصه دلتان نخواهد کباب را هم تو بازار خوردیم بعد از یک چرخ تو بازار و تماشای مغازه ها و خرید چندتا خرت و پرت ریز که لازم داشتم . دست آخر هم دلم چایی خواست و  بعدش دو تا لیوان چای داغ ، خوش رنگ و خوش طعم که همراه نبات بدجوری بعد غذا آنهم کباب می چسبه خوردیم دیگه زیاد معطل نکردیم و سوار دینو خان شدیم و برگشتیم .

تو راه اینقدر حس و حالم خوبی داشتم که مثل قبل ترها دست انداختم دور کمر علیرضا و سرم را گذاشتم روی شانه اش و تا خود خانه تو همین حالت بودم ... علیرضا هی میگفت:  خانم خوبیت نداره !! و من می گفتم : « عزیزم بی خیال امروز روز ما دوتاست ... »  وقتی رسیدیم خانه هنوز بچه ها و مادر شوهرم نیامده بودند و مثل این بود که دنیا را بهم دادند ...

 

نظرات  (۶)

۲۱ مهر ۰۳ ، ۰۸:۱۷ سارا سماواتی منفرد
سلام
امیدوارم خدای ناکرده این حرفم تعبیر بر ناشکری و ناسپاسی با توجه به شرایط قبلم نشود ولی من مثل بعضی ها یا آنطوریکه صدا و سیما همش تبلیغ می کند رسالت و هدف اصلی ام تو زندگی را فقط فرزندآوری نمی دانم گو اینکه این وظیفه مهم یک زن هست و من هم دوست دارم مادری کردن و مادر بودن را ولی تربیت و پرورش درست و صحیح همزمان چند تا بچه کار سخت و دشواری هست و نیاز به توجه و دقت والایی دارد . بحث در موردش مطمئنا زیاده و جایش اینجا نیست.
به علیرضا هم در موردش با آنکه نسبتا و نه کاملا مخالف بود هم گفتم که بچه دیگه ای نمی خواهم .
۲۱ مهر ۰۳ ، ۱۰:۳۹ سارا سماواتی منفرد
دیروز روز دختر بود ... پس مبارکه ((-:
برای دخترهامون هم یک کادوی کوچک گرفتیم ...
اگر از من سوال کنند که اگر بخواهی دوباره به دنیا بیایی و می توانی جنسیتت را انتخاب کنی ، انتخابت چیه ؟
من خواهم گفت با اینکه در ایران دختر بودن سخته اما من باز دوست دارم دختر باشم

شاید در موردش نوشتم ...
۲۱ مهر ۰۳ ، ۱۰:۵۳ مهدیار (مترسک)
فرزندآوری خیلی خوب و البته مهمه و هیچ شکی درباره‌اش نیست ولی اون چیزی که مد نظر اون افراده، صرفا تولیدمثله ولاغیر. حالا اینکه اون بچه نون و کار و امنیت (از هر لحاظی: از مالی و جانی تا روانی و اجتماعی) هم می‌خواد و والدینی نیاز داره که خودشون تربیت داشته باشن تا بتونن بچه تربیت کنن و الی آخر، نه‌تنها تو برنامه‌هاشون نیست بلکه حتی یه سری مراحل مهم بارداری رو هم محدود کردن تا حتما مشکلات جسمی و روانی نسل جدید از نسل فعلی بیشتر هم بشه و مبادا آیندۀ خوشی در انتظار ایران باشه!
فرزندآوری رو به قصد پیشرفت ایران تبلیغ نمی‌کنن، دقیقا به قصد زمین زدن ایران تبلیغ می‌کنن!
به قول یه بنده خدایی: دختر بودن سخته اما دختر داشتن سخت‌تر...
ای بی‌نوا ایران خانم، ای بی‌نوا...
پاسخ:
بله این نگرانی و دغدغه فکری برای هر پدر و مادری وجود داره مخصوصا اگر دختر داشته باشی که این بار فکری چند برابر هست.
باید اعتراف کنم بعضی شب ها بیدار می شم و خوابم نمی بره اما علیرضا یک بی خیالی خوبی داره ، شاید بخاطر من خیالش راحته (((-:
۲۱ مهر ۰۳ ، ۱۲:۱۱ مهدیار (مترسک)
یه چیزی در گوشی بهتون بگم: آقایون تکیه‌گاهن و شکی درش نیست، ولی در واقع خود آقایون در اثر تکیه به خانوماست که اعتماد به نفس و آرامش پیدا می‌کنن!
پاسخ:
ممنون از این یادآوری خوبتان ... الان به فکرم رسید مرد بودم بهتر نبود ؟ (((-:
۲۱ مهر ۰۳ ، ۱۴:۰۷ حسن مجیدیان
زن های واقعی خیلی مرد بودند و مردهای واقعی هم برخی زن ها بودند. اوجش خانم زهرا و خانم زینب سلام الله علیهما

و زن اگر که تویی ما کداممان مردیم؟

مرد اگر هست بجز زینب کبری نیست...

خلاصه منظورم این بود که گاهی بروز و ظهور قوت و سختی و صلابت و مردانگی و استواری و صولت و.... همین بانوان هستند. اتفاقا زن ها گاهی بهترین تکیه گاه برای مردان هستند. مثل مادران شهدا.

پاسخ:
بله خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها اسوه همه زنان عالم هستند و مادران شهید هم در عصر حاضر نمونه بارز گذشت و ایثار.
ممنون از نگاهتان .
سلام خیلی هم عالی.
زیارت قبول ان شاءالله
ما مدت ها است توفیق زیارت حضرت سیدالکریم را نداریم .‌
امیدوارم به دعای شما این توفیق نصیب ما هم بشود‌
پاسخ:
سلام خدمت شما
ممنونم .
ان شا الله توفیق زیارت  آقا سید الکریم علیه السلام هرچه زودتر نصیبتان بشود و خدمتشان مشرف شوید .
محتاجیم به دعای خیرتون 🌷

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.