هنر شجاعانه ترسیدن
شجاعت برای هرکسی معنای خودش را دارد.
صرفنظر از اینکه شما در مورد شجاعت و شجاع بودن و متضادش یعنی ترس و ترسو بودن چه نظری دارید ولی من فکر می کنم این دو مفهوم در هم تنیده اند ... چرا ؟
بگذارید اینگونه نگاه کنیم که برای داشتن یک زندگی شجاعانه باید ابتدا شجاعانه ترسید .
برای اینکه بدانیم شجاعت کجای زندگیمون لازم می شود باید ببینیم از چه تغییری می ترسیم و ترسهایمان چیست ؟ سپس به همان سمت حرکت کنیم و یا به عبارت بهتر با ترسهایمان ملاقات کنیم ... شجاعت همان جاست ... درست در دستان ترسمان.
ترس را که پیدا کنید ، شجاعتتان را هم پیدا خواهید کرد.
زمانی شجاعانه خواهیم زیست که ترسهایمان را بپذیریم و بشناسیم و در آغوش بگیریمشان و دقیقاً اینجا همان نقطه آغازین شجاع بودن است.
شجاعت به معنای فقدان ترس نیست بلکه به معنای حرکت و شروع با وجود ترس است.
مسیری که از آن می ترسید گاها از آنچه فکر می کنیم ساده تر ، آرام تر و زیباتر است.
بیایید به ترس تان اعتماد کنید ... او ما را به ورژن بهتری از خودمان هدایت خواهد کرد .
ورژنی شجاع تر و اصیل تر ...
پ.ن
اگه دوست داشتید شما هم از ترسهایتان در اینجا بگویید .
ایده این مطلبم از نوشته خانم پونه مقیمی هست.
امیدوارم که روبراه باشی
یه آقای وبلاگ نویسی قبلا توی بیان می نوشتن به اسم لافکادیو، توی یه مطلبی نوشته بودن که «همه چی اونور ترسه» من هروقت خیلی میترسم از این جمله جون میگیرم ، ان شاء الله هرجا هستن شاد و خوشبخت باشن ، من خیلی از حرکتای زندگیم رو مدیون این جمله ام