مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

آدمی به کلمه زنده است ...
مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید حتما نظر بدهید.

ممنون می شوم که وقت می گذارید.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

آقای شوهر

شنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۹، ۱۱:۲۸ ب.ظ

آقای شوهر چند وقتی بود که رفته تو نخ سیگار و سیگاری بود که پشت سیگار روشن می کرد.

حتی چند باری هم که تو خانه راحت بودیم از من خواست که گاهی باهاش همراهی کنم!! من هم برای اینکه ناراحت نشه و از آنجا که دوست داشتم یکبار هم که شده امتحان کنم ببینم این همه سر و دست شکستن برای چی هست یکبار یکی از نصفه سیگارهایش را گرفتم و پُکی زدم و بعدش کلی سرفه و این حرفا .

راستش درست نمی دانم از کی سیگار کشیدنش زیاد شده بود ؟! اما مطمئنم که چند ماهی بیشتر نیست و قبل ترها تفنّنی چی میشد دری به تخته بخورد تا سیگاری روشن کند.

من هم هر وقت پاکت سیگارش را در می آره که روشن کنه حسابی براش چشم و ابرو نازک می کنم و کلی سرش غر می زنم.

احساسم این بود که سیگار کشیدنش لااقل جلوی من و توی خانه خیلی کمتر شده حالا سرکار و بیرون را نمی دانم.

تا اینکه پنج شنبه پیش زودتر آمد خانه و دوش گرفت و سعی کرد حال و هوای همیشگیش را نداشته باشد و کمی سرحال تر باشه.

روی مبل راحتی جلوی تلویزیون نشسته بودم که آمد و کنارم نشست و صورتش را آورد سمت من ... یک دفعه ای برگشتم بهش گفتم علی بازهم که دهنت بوی گند سیگار میده مگه نمی دانی حالم بهم می خوره !!

حرفی نزد و کمی چهره اش تو هم شد بلند شد و از رو میز پاکت سیگارش را برداشت و یک نخ سیگار روشن کرد و برگشت سمت من و دوباره نشست روی مبل دود سیگارش را سمت من بیرون داد که من داد زدم: " عهههه ... علی خفه شدم  !! خیلی بیشعور و بی خوذی ... خُب پاشو برو بیرون تو بالکن مگه قرارمون نبود که دیگه توی خانه سیگار نکشی ! "

هنوز جمله ام تمام نشده بود که از کنارم بلند شد و کمی از من فاصله گرفت و سپس برگشت سمت من و بدون اینکه حرفی بزند دیدم که دستش بالا رفت ... صدای برخورد دستش به صورتم ... بعدش سوزش و درد بود و کمی بعد داغی صورتم بود و تمام وجودم ...

دنیا جلوی چشمانم تیره و تار شد و سرم از ضربه ای که خورده بود منگه منگ شده بودم و طوری بود که می خواستم همانجا بالا بیارم.

تا ربعی از ساعت کاملا تو شوک بودم و متوّجه اطراف نبودم ... خشکم زده بود پاهامو آورده بودم بالا و تو خودم جمعشون کرده بودم و با دستهام صورتم را پوشانده بودم .

حتی اون لحظه گریه هم نکردم ...

همین .

 

پ.ن ۱

شاید نباید این موضوع و این اتفاق خصوصی را حالا که چند روزی از روش گذشته اینجا می نوشتم و شاید فکر کنید مایه آبروریزی و حتی شرمساری باشد که آدم از شوهرش سیلی بخورد یا شاید هم باید مخفی اش می کردم اما می دانم تا نمی نوشتم آرام نمی شدم و بُغضم خالی خالی نمی شد.

از این دست مشاجرات تو زندگی هر زوجی ممکنه کم و بیش اتفاق بیافتد ولی باید مدیریتش کرد اما این به این معنی نیست که پنهانش کنی و بگی چیزی نبود به هر حال یک چیزی این وسط شکست و از بین رفت .

از طرفی هم فکر می کنم برای آرامش خودم و دوام زندگی مشترکمون زیاد نباید این اتفاق را بزرگش کنم.

اولین بار بود بعد از این چند سال زندگی مشترک همچنین اتفاقی بین ما افتاد به هر حال دعوا و مشاجره لفظی گاهی اوقات اجتناب ناپذیر هست اما اینکه حرمت بینمون بشکند ... نه .

شاید اشتباه از من بود خیلی رو اعصابش بودم و این روزها حال و روز خوبی به واسطه پاره ای از اتفاقات نداشت ولی کارش را درک نکردم که چرا باید دست رو من بلند کند ؟!

رفت بیرون و وقتی برگشت تمام سعی خودش را کرد تا از دلم دربیاره اما من چهل و هشت ساعت که اصلا باهاش حرف نزدم و حتی نگاهش هم نکردم.

 

پ.ن ۲

وقتی رفتش تازه رفتم جلوی آیینه اتاق خوابمون وایستادم و با دستم چند باری صورتم را لمس کردم و آن موقع بود که تازه بُغضم ترکید و خودم را انداختم روی تخت ...

 

۹۹/۰۴/۲۸

نظرات  (۱۶)

عجب ...

این جور دعواهای زن و شوهری باید با تدبیر و صبر جلو بره


از این تهدید باید فرصت بسازید

این بی قراری و بی اعصابی نشون دهنده یه مشکله که علی آقا بیرون خونه باهاش مواجه شده، حتی تعداد بیشتر سیگارهایی که داره میکشه ...

بدون اینکه تنبیه اون عملش رو کنار بگذارید و بدون هزینه از کنارش بگذرید برید پیدا کنین مشکل اصلی کجاست.
پاسخ:
سلام
ممون از راهنمایی خوبتان 
مطمئنا این مطالبی که گفتید را دنبال می کنم.
مرسی 🌻
۲۹ تیر ۹۹ ، ۱۳:۴۳ سارا سماواتی منفرد
کامنتها را بسته بودم اما انرژی مثبت چندتا از کامنت ها باعث شد بازش کنم چون خیلی تو بهتر شدن حالم کمک کردند.
ممنون.
من فقط می گم نباید تو کار شوهرتون به این حالت دخالت می کردید و یک مرد را تحقیر می کردید بخاطر کاری مثل سیگار کشیدن که خیلی هم عادی هست و تحقیر یک مرد خیلی سنگینه و خوب تاوانش را هم با خوردن یک سیلی پس دادید می دانید خانم محترم تجربه نشون داده تا بعصی از خانم ها زور بالای سرشون نباشه متوجه وظایفشون نمی شوند.
پاسخ:
نمی خواستم جواب بدهم اما متاسفم برای طرز تفکرتان  )))-: 
۳۱ تیر ۹۹ ، ۱۳:۰۶ نیکان نیک منش
سلام.

برای پرواز زود هنگام دخترت جگرم سوخت،انشااله به زودی زود یه فرشته دیگه جایگزین بشه، فرشته ای که با پدر و مادر بزرگ بشه و نامدار و ماندگارو مایه افتخار والدینش بشه.

+یه روزهایی هست که مردها نیاز دارند تنها باشند و مورد بازخواست و استیضاح قرار نگیرند، این لحظات همسر را باید شناسایی نمایید،البته هیچیک از این مسایل زدن سیلی را مجاب و توجیه نمی کنه ،کار ایشان یه اشتباه محسوب میشه.

++ شما خود استاد هستید، اما به نظر روزهای مشخصی را برای گفتگو در خصوص مسایل مهم و امورجاریه که در هفته روی داده باید اختصاص داد.هدف باید رسیدن به تفاهم بیشتر به همراه صمیمیت باشدنه بازخواست و انداختن سهل انگاری و قصورات به گردن یکدیگر.

+++ برای تان آرزوی سلامتی و موفقیت و خوشبختی دارم.
پاسخ:
سلام
ممنون از همدردیتان آقای نیک منش .
ان شا الله هرچه خواست خدا هست .
بله من هم اونروز حالم خوب نبود و در بوجود آمدن این مساله با نوع رفتارم تا حدودی مقصر بودم .
ممنون از راهنمایی مفیدتون این مساله را من نمی دانستم برعکس ما خانم ها که وقتی ناراحت هستیم بیشتر دوست داریم که بهمون توجه بشه و به حرفامون گوش بدهند .
ممنون از وقتی که گذاشتید .
۳۱ تیر ۹۹ ، ۱۹:۲۴ سارا سماواتی منفرد
می خواستم در مورد اتفاقات بعدی این پست مطلب جدیدی بنویسم اما به دلیل اینکه نمی خواستم بیش از حد این موضوع را بزرگ کنم بصورت کامنت بهش می پردازم .

از دید بعضی آقایان همنوعانشون مجاز به هر عملی هستند ولو بخاطر خسته بودن و مشکل داشتن و خسته بودن و نیاز به تنهایی و ... نسخه بعضی همجنسانم هم این هست بخاطر حفظ زندگی و پایبندی به سنت ها باید کوتاه آمد تازه زندگی مشترک دچار آفت نشه و برآیند خروجی هر دو طیف این هست آنی که ستم کرده و تو رفتارش خشونت بکاربرده بدون هیچ تنبیه مناسبی تبرئه میشه و اونی هم که مورد ظلم قرار گرفته و غرورش جریحه دار شده و دلش شکسته و سیلی خورده و به خواسته اش توجهی نشده همیشه باید کوتاه بیاید تا زندگیش دچار ترک نشه و آقا خدای نکرده به گناه نیافتند .
این ها را گفتم یک وقت رو دلم نماند و یکی هم نگه نفهمید !

ولی با همه این حرفها من به همون دلایلی که بالا اشاره کردم بعد از حدود 72 ساعت قهر بودن و حرف نزدن با علیرضا وقتی دیدم به زبان اظهار پشیمانی می کند به توصیه یکی از خواهرهای خوب بیانی بهش پیامک دادم .

ادامه کامنت بعدی ...
۳۱ تیر ۹۹ ، ۱۹:۴۰ سارا سماواتی منفرد
بهش پیامک دادم و گفتم ازش انتظار نداشتم الان هم چون دیشب آمدی خواستی عذر خواهی کنی و جوابت را ندادم برات پیامک می دهم تا بفهمی علی رغم اینکه ممکنه خیلی دلایل برای خودت داشته باشی اما کارت خیلی خیلی زشت بود.
مگه بین ما چیزی عوض شده که مثل قبل نمی شینی و حرفات را نمی زنی ؟؟؟
کلی حرفای دیگه که براش پیامک کردم ...
شبش که آمد خانه آشپزخانه بودم و مشغول شستن ظرفا خودم را زدم به نشنیدن که نفهمیدم آمدی !
پشتم بهش بود سلام کرد ولی جواب ندادم دوباره گفت سارا خانم جواب سلام واجبه ! خیلی آهسته و بی میل جوابش را دادم بعد گفتش : سارا می دانم کار زشتی کردم دستم بشکنه خانمی !!
برگشتم و دیدم یِ جعبه شیرینی و یک دسته گل نرگس دستش هست گذاشتش رو پیشخون آشپزخانه و آمد سمتم ، رویم را برگرداندم ولی گفت : {..................} چونه ام را آرام گرفت و سرم را برگرداند سمت خودش یک آن تمام دلخوریم رفت و پُکی زدم زیر گریه ....

ادامه در کامنت بعدی ....
۳۱ تیر ۹۹ ، ۲۰:۰۲ سارا سماواتی منفرد
بعد که آروم شدم و اشکاهامو پاک کردم گفتم علیرضا فکر نکنی با یک دسته گل و یک جعبه شیرینی همه چی ماستمالی شد و رفت یک چیزی این وسط ترک خورد و التیام و درست شدنش فقط دست تو هست و .....
خلاصه اینکه بخشیدمش گرچه ازش دلخورم و بهش هم گفتم طول میکشه تا دلخوریم حالا حالا ها ازش از بین بره.


ممنون از همه که لطف داشتند و سعی در کمک و راهنمایی و باید اعتراف کنم که اگر این وبلاگ نبود و اگر کمک های فکری خواهر خوبم حسانه جون نبود و اگر چند تا از کامنت های آرامش بخش و مثبت بقیه نبود شاید اینجوری نمیشد چون واقعا کلافه بودم
مرسی از همگی ...
۰۱ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۵۶ سارا سماواتی منفرد
امروز افتاده بود تو کله ام اگه دوباره حالا به هر دلیلی اصلا چند وقت دیگه جرّ و بحثمون بشه و این رفتار علیرضا تکرار بشه چیکار باید بکنم ؟؟؟
اصلا ممکنه دوباره تکرار بشه ؟
آیا باید ترس تکرار این عمل را داشته باشم ؟؟؟؟
۰۳ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۳۳ سارا سماواتی منفرد
آه ... از آن روز ترسی در دلم افتاده و سایه بلند دستی که چون هیولایی نفرت انگیز دنبالم می کند
فکر می کنم دارم خفه می شوم ... آیا باید در برابر همه چیز سکوت کنم ؟
دیگه ارتباطم همانند گذشته نیست .
آیا خواسته هایم را مخفی کنم ؟ می ترسم به زبان بیاورمشان ...
آن سایه نفرت انگیز زندگی ام ، عشقم و خواسته ها و آرزوهایم را تهدید می کند .
و من ترسی در دلم افتاده که چون خوره ذره ذره روحم را می بلعد ...
این ترس یه ترس درست و به جاست و عادی ترین مکانیزم دفاعی روان آدم هاست.

به نظرم قبول کنین باید از این وضعیت بترسین، عین راننده ای که تصادف میکنه و تا مدتها محطاتانه رانندگی میکنه که نکنه یهو دوباره تصادف کنه، و البته بعد از مرور زمان فراموش میکنه ...

این مرور زمان به میزان صدمه ایه که خورده و اثری که داشته، هر چی آسیب بیشتر بوده طول زمان فراموشی ش بیشتر خواهد شد ...


بازم میگم برید دنبال علت اون خشم، شما هنر زنانه دارید، به جای اینکه الان به زن بودنتون فکر کنین ببینین چطور باید از هنر زن بودن برای اصلاح زندگیتون و رام کردن مردتون استفاده کنین ...
پاسخ:
سلام
ممنون از نظرتون ، متوجه مطلب که فرمودید هستم ، تشکر ازمحبت و یآداوری.
۱۰ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۵۶ سارا سماواتی منفرد
گفت : جبران می کنم
گفتم : کدام را ؟
عمر را ...
روی شکسته را ؟
دل مرده اما تپیده را ؟
حالا من هیچ ...
جواب این تارهای سفید مو را می دهی ؟
نگاهی به سرم کرد و گفت :
چه پیر شده ای !
گفتم : جبران می کنی ؟
گفت : کدامش را !؟
۰۹ آبان ۹۹ ، ۱۷:۳۸ سارا سماواتی منفرد
امان از زمانی که درد سیلی عادتت شود و دیگر بعد از هر سیلی دردی حس نکنی و بغضت را فرو دهی حتی معتاد سیلی خوردن بشی چراکه اینجوری او بیشتر عذاب می کشد تا تو ...
۱۵ خرداد ۰۰ ، ۱۲:۴۰ سارا سماواتی منفرد
با اینکه الان بیش از شش ماه از این داستان می گذرد اما باز هنوز یه ترسی و اضطرابی که نمی دانم چی هست همراهمه .
یک شبهایی کابوسش را می بینم و صورتم داغ میشه و از خواب می پرم و میبینم همه چیز آرومه و من خواب دیدم !
هنوز شاید باهاش کنار نیامدم!!
اصلا انتظارشو نداشتم و خیلی روی روحیه ام تاثیر گذاشته
هنوز شاید درست و حسابی نبخشیدمش
هنوز درد اون سیلی را رو دلم حس می کنم.
اما واقعا دیگه می خوام ببخشمش و امیدوارم دیگه رابطمون دچار تنش نشه
حتما باید ببخشمش
شکر خدا تا حالا خوب بوده و سعی کرده جنبران کنه
مرسی ...
یک زمانی ضروریه که شوهر برای ادب نمودن زوجه اش او را تنبیه کند اما زیاده روی هم نشود و این از لحاظ دینی هم امر نکوهیده و ناپسندی به هیچ عنوان نیست و نمونه های زیادی در روایات وجود دارد.
و این امر از گذشته تا کنون نسبت به زنانی که در انجام وظابف زناشویی و تمکین به شوهرشان کوتاهی می کنند رایج بوده است و ضعیف بودن زن نباید بهانه ای بشود که ااو از تنبیه فرار کند و در طرف مقابل شوهر هم نباید زیاده روی نماید و به تنبیه محدود بسنده کند تا خدای ناکرده عواقب حقوقی کیفری نداشته باشد.
شوهر شما هم کاملا در اینجا بسیار عادلانه رفتار کردند و در مقابل رفتار نادرست شما به یک سیلی جهت تنبیه زوجشان اکتفا نموده و سپس خانه و اون محلی که شما حضور داشتید را ترک کردند.
به جای این حرفا که در اینجا زدید بهتر است نسبت به تصحیح رفتار خودتان در مقابل شوهرتان فکر کنید و سعی نمایید شرایط کامل رفاه و آسایش شوهرتان را وقتی در منزل هستند از هر هیس و جنبه فراهم کنید.
پاسخ:
سلام
ببخشید یک سوال دارم
میشه بفرمایید تقویم روی میزتان چه سالی را نشان می دهد ؟!!
حالا چرا ناشناس ؟؟؟

دیگه چیزی ندارم بگم .
خانم محترم این حرف چیه ؟ شما الحمد الله بچه شیعه و مسلمان هستید و خدا را شکر به زینت عفت و حیا آراسته اید و محجبه.
نمی خوام وارد بحث بیشتر بشم اما به جای دور شدن از شوهرتان فکر کنید که چه خطایی مرتکب شدید ؟
در آیات و احادیث جستجو کنید و وظایف زوجه را مرور نمایید.
اگر من ناشناس آمدم و این مطالب را تذکر دادم مطمئنا برای شما بهتر است.

این هم آیه سی و چهارم سوره مبارکه نسا

لرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ ۚ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ ۚ وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا

مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است به واسطه آن برتری که خدا برای بعضی بر بعضی مقرر داشته و هم به واسطه آنکه مردان از مال خود نفقه دهند، پس زنان شایسته مطیع شوهران و در غیبت آنان حافظ (حقوق آنها) باشند از آن رو که خدا هم (حقوق زنان را) حفظ فرموده است. و زنانی که از نافرمانی آنان (در حقوق همسری) بیمناکید باید نخست آنان را موعظه کنید و (اگر مطیع نشدند) از خوابگاه آنان دوری گزینید و (اگر باز مطیع نشدند) آنان را به زدن تنبیه کنید، چنانچه اطاعت کردند دیگر راهی بر آنها مجویید، که همانا خدا بزرگوار و عظیم الشأن است.
پاسخ:
من هم اصلا قصد بحث ندارم با شما و خواهش می کنم دیگه کامنت نگذارید چون تایید نمی شود.
در ضمن من اصلا قصد دور شدن از همسرم را هم ندارم .
ناشناس یه عقده ایه
فقط دهنت و آب بکش از روایات مایه نذار!!!
حضرت ایوب میخواستن خانومشون و تنبیه کنن با چوب مسواک که یه چوب نرمه به خاطر آسیب نرسیدن به لثه ها، فقط یک بار زدن پشت دست خانومشون
تمووووووم روایاتم میگه دین و مذهب تاکید دارن زن ریحانه است. برگ گله
مردتون هر مشکلی داشته نباید چنین غلطی میکرده.
شما از بزرگواریتونه که بخشیدید و خدا براتون جبران میکنه
حتی اگر کم و کوتاهی هم داشتید
شرعا
قانونا
حق چنین غلطی نداشته
امثال ناشناس هم شکر خدا ازوناییه که قطعا زنش حسابی به حسابش رسیده :) شک نکنین. مردی که تحقیر نشده باشه این قدر حقیر الفکر نیست. این توسط زنش تحقیر شده حالا عقده ایه :)))
پاسخ:
سلام

کاش این ناشناس جوابتون را می دید .

ممنونم از شما ، لطف دارید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">