مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

زندگی را باید نوشید قبل از اینکه خیلی دیر شود

مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

زندگی را باید نوشید قبل از اینکه خیلی دیر شود

مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید حتما نظر بدهید.

ممنون می شوم که وقت می گذارید.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمان خارجی» ثبت شده است

 

 ... معرفی کتاب صوتی ...

بدون مقدمه خاصی می روم سر اصل مطلب فریدا مک فادن با تریلر های روانشناختی و جنایی عامه پسند و محبوبش نیاز به معرفی چندانی ندارد  و معمولا با یک سرچ ساده می توانید به اطلاعات کتابهایش دسترسی پیدا کنید.

خانم مک فادن در خدمتکار به یکی از تاریک ترین و شایع ترین معضلات اجتماعی جوامع غربی و شرقی می پردازد.

خشونت خانگی و همسر آزاری ... مک فادن در پس یک داستان معمایی و پرتعلیق در یک خانه ظاهراً آرام لایه های یک تراژدی انسانی را به تدریج آشکار می کند. او در داستانش زنانی را به تصویر می کشد که در دام روابط سمی و آسیب زا گرفتار شده اند و در سکوت رنج می برند و در عین حال در سکوت نیز نقشه مقاومت و تلاش برای آزادی را می کشند.

قسمت جالبش برای من این بود که چگونه یک قربانی در عین آسیب پذیری می تواند همان‌قدر قوی و مقاوم باشد.

 

                                                  

 

خدمتکار علاوه بر اینکه رمانی سرگرم کننده است در عین‌حال خواننده و شنونده را به تفکر وا می دارد و به خوبی به پیچیدگی های روابط انسانی و غریزه بقا در انسان اشاره می کند و به شکلی عمیق تر به این می پردازد که کنترل و سلطه گری چگونه می تواند بر روابط زوجین سایه بیاندازد و عشق را به نفرت تبدیل کند.

کتاب چاپ انتشارات کوله پشتی از ترجمه روان و خوبی برخوردار است و خانم مریم محبوب به بهترین شکل ممکن آنرا اجرا کرده اند.

 

 

۳ نظر ۱۹ مهر ۰۴ ، ۲۱:۵۱
سارا سماواتی منفرد

 

... معرفی کتاب ...

 

                                         

 

بعد از سال ها این اولین کتابی بود که در سالهای اخیر طی یک روز و یک نفس خواندمش .

باربارا کامینز (۱) به قدری ساده و روان در مورد زندگیش صحبت می کند و خواننده را درگیر می کند که به این راحتی نمی توانی کتاب را رها کنی. یکی از نقاط قوت کتاب به نظرم همین سادگی روایی آن و ورود نکردن نویسنده به حواشی بی مورد است .

اینکه گفتم زندگیش ، داستان در مورد خود باربارا کامینز نیست بلکه در مورد دختری ۲۱ ساله به اسم سوفیا فرکلاف در آغاز زندگی زناشویی و ازدواج است اما نویسنده به قدری توصیفات صریح و جذابی در طول داستان دارد که من مطمئنم آنرا زیسته است و سوفیا داستان همان باربارای نویسنده است.

کامینز خواننده‌اش را در جاهایی واقعاً از بلاهت جوانی ، زن بودن و مسأله فقر غافلگیر می کند .

از فصل های درخشان کتاب فصل بارداری سوفیا است که یک دفعه به خودت می آیی و می بینی که با شخصیت کتاب یکی شده ای ، اینجا از آن همه چیز عالی و خوب بودن ها خبری نیست . معمولا زنی به این راحتی ها حتی در حضور نزدیکان و همسر از درد و رنج بارداری و زایمان چیزی نمی گوید و شاید هم این موضوع با تولد و شادی پس از آن به حاشیه رانده می شود ولی اینجا می توانی این حس مادر شدن ، عمق دردهایش را و جاهایی که شاید دچار شرم شده ای و به رویت نیاوردی را با تک تک سلول هایت حس کنی .

در طول داستان می خواهی وارد کتاب شوی و دق و دلیت را بر سر همسر باربارا که تو را از شدت بی مسئولیتی کلافه کرده در آوری ... 

در جایی هم شاید آنجا که مجبور می شود بخاطر بی مسئولیتی او و فشار خانواده همسر از مادر شدن صرف نظر کند سرت را در آغوش سوفیا بگذاری یک دل سیر اشک بریزی ...

من که این کتاب را دوست داشتم و باهاش یک روز زندگی کردم و لذت بردم و حس و حال خوبی داشتم . امیدوارم اگر دوست داشتید شما هم بخوانید و لذت ببرید.

راستی داشتم فراموش می کردم ترجمه کتاب هم خوب و روان هست .

 

( ۱ )  باربارا ایرانه ورونیکا کامینز نویسنده انگلیسی ( ۱۹۰۷ - ۱۹۹۲ )

۱ نظر ۲۲ بهمن ۰۳ ، ۰۹:۱۴
سارا سماواتی منفرد

 

 به موهای تیره ، صورت رنگ پریده و چشم های آرام دختر که عصبانی اش می کردند نگاه کرد.

اندروز گفت: « شما زن ها همگی مثل هم هستید ، در مقابل ما گارد می گیرد . همیشه فکر می کنید که ما می خواهیم اذیتتان کنیم . اصلأ نمی دانید که یک مرد چه می خواهد ؟ »

دختر پرسید : « چه می خواهی ؟ » و با یک جور اعتماد به نفس که خشم اندروز را بیشتر کرد افزود : « غذا ؟ باز هم نان در گنجه دارم .»

اندروز دستش را به شکل مأیوسانه ای تکان داد که دختر آن را به نشانه ی رد پیشنهادش ( همان غذا ...) تفسیر کرد.

اندروز گفت : « ما از جنس خودمان خسته شدیم ، از این همه خشن بودن و زمختی ... تو نمی فهمی ... گاهی شده به زنان خیابانی پول داده ام تا فقط با آنها حرف بزنم ، اما آنها هم شبیه باقی قماش تو هستند ، آنها نمی فهمند که من تنشان را نمی خواهم . »

زن با تلخی کم رنگی که آرامش ذهنش را به هم زده بود وسط حرف مرد پرید و گفت : « شما یادمان دادید که چطور فکر کنیم ! » 

پ.ن

این متن را از کتاب تازه منتشرشده « مزد ترس » از انتشارات نیماژ اثر گراهام گرین و ترجمه آقای سعید کلاتی انتخاب کردم و خوب این کتاب بعد از سالها ( دهه چهل شمسی البته با نام انسان و درونش ) دوباره ترجمه و منتشر شده است.

نمی دانم قبلا این ترکیب مزد ترس را کجا شنیده بودم ؟ هرچه فکر کردم یادم نیامد ... 

برام جالب بود و فعلا دارم می خوانمش ...

آقای کلاتی سرزمین بی صاحب از همین نویسنده را هم برای اولین بار ترجمه کرده که تصمیم به خواندنش بعد از پایان این کتاب خواهد بود از دیگر آثار گرین به «  آمریکایی آرام »  که البته خودم در کتابخانه دارم و همچنین « مامور ما در هاوانا » ، « جان کلام » و « پایان رابطه » می توانم اشاره کنم.

در مورد گراهام گرین هم مطلب زیاد هست ولی خیلی کوتاه می توانم بگویم که متولد ۱۹۰۴ و تحصیل کرده آکسفورد بوده و از دهه چهل میلادی نویسندگی را حرفه ای شروع کرده و رمان هایش از تجربیات زیسته اش در زندگی نشئت می گرفته و در سال ۱۹۹۱ هم چشم از جهان فروبسته.

در معرفی کتاب در پشت جلدش این جمله هم حسابی جلب توجه می کند :

زن ها معمولاً خود واقعی مان را به ما نشان می دهند و ما به همین دلیل از آن ها متنفریم. فکر می کنم آن مرد عاشق زنی بود که خود واقعی اش را نشانش داده بوده ...

خوب این هم یک جور معرفی کتاب بود دیگه برای خودش ، تا ببینیم ...

ادامه در نظرات 😅

 

                                        

 

    

۴ نظر ۰۴ آبان ۰۳ ، ۱۹:۵۰
سارا سماواتی منفرد

 

 

                                    

 

... معرفی کتاب ...

 

داستان درام و کوتاه در مورد  زنی که زندگی و عمر خود را در زیر سایه سنگین سلطه مادرش وقف او کرده و چیزی جز خدمت و اطاعت از او نمی شناسند.

داستانی که آشکارا در لایه های  درونی اش در نقد و  نکوهش خودکامگی است با طرح این سوال که به ذهن رسوخ  می کند بیداری ذهن های به خواب رفته چگونه و چطور ممکن است ؟ 

اولین سیلی را چه کسی خواهد زد ؟؟

از آن سیلی ها که گاه روزگار و گاه جبر زمانه ( تاریخ ) خواهند زد ...

خانم لودمیلا اولیتسکایا نویسنده معاصر و خوشنام روسی است که آثارش به ۳۲ زبان ترجمه شده و عمده شهرتش بواسطه ۵ رمانش می باشد. این ترجمه از کتاب بوضوح دلچسب و خوش خوان نبود و یک کمی تو ذوق آدم می زد.

۳ نظر ۱۷ مهر ۰۳ ، ۱۱:۵۶
سارا سماواتی منفرد

 

 

                                       

 

... معرفی کتاب صوتی ...

 

رومن گاری در این رمان داستان را از زبان پسر بچه ای به نام مومو ( محمد ) جلو می برد .

مومو در یکی از  محلات قدیمی و آسیایی نشین پاریس همراه تعدادی بچه بی سرپرست و یتیم دیگر که بوسیله پیرزن یهودی معلوم الحالی به نام رزا خانم نگهداری می شوند زندگی می کند.

داستان را محمد از دید خود و نگاه خود به زندگی تعریف می کند که برخلاف آنچه ابتدا ممکن است تصور کنیم حسابی از سن و سال خودش پخته تر و فهمیده تر به نظر می آید.

دنیای او را زندگی رقت بار بچه های یتیم اطرافش ، دوستی های خودش با آدم بزرگ هایی که با آنها مواجه می شود ، کشف تدریجی حقایق زندگی و آنچه بین او و مادام رزا می گذرد را شامل می شود.

کتاب شامل جمله های قشنگ و مفهومی خوبی از زبان مومو ی نوجوان است که گاهی بیش از حد زننده و گزنده هم می شود.

نسخه صوتی کتاب را که من گوش کردم خانم آزاده صمدی روایت می کنند که این موضوع و کشش نسبی داستان ما را تا به آخر همراه محمد به انتهای داستان می برد.

از پایان داستان خوشم نیامد ولی از پایان زندگی گریزی نیست ...

این کتاب را می توانید اگر دوست داشتید در هر دو نسخه الکترونیکی و صوتی در طاقچه یا فیدیبو پیدا کنید .

در مورد رومن گاری هم فقط اشاره کنم که این نویسنده لیتوانی الاصل که در فرانسه زیست ۲۶ رمان با نام خود و یا با نام های مستعار نوشته و تنها نویسنده ای هم است که جایزه ادبی گنکور را دوبار برنده شده یک بار به نام خودش و بار دیگر با نام مستعار !!

پ.ن

بالاخره فرصتی شد یکی از کتاب هایی که قبلا خوانده بودم و فرصت معرفی اش در اینجا پیش نیامده بود را پستش را بگذارم ( خدا را شکر ) 😁😅

 

۲ نظر ۱۶ مهر ۰۳ ، ۱۱:۳۶
سارا سماواتی منفرد

 

... معرفی کتاب صوتی ...

 

خیلی اتفاقی فیلمش را دیدم و خوب خیلی خوشم آمد و دوست داشتمش و بهم چسبید به هر حال ما ایرانی ها از قدیم با سریال سال های دور از خانه و الان هم که انواع و اقسام سریال های کره ای که آمده علاقه خاصی به چشم بادامی ها داریم.

این علاقه و از طرفی کنجکاوی در مورد گیشاها باعث شد وقتی کتاب صوتیش را هم دیدم تهیه اش کنم و شروع کنم به گوش دادن.

با اینکه داستان را می دانستم اما جذابیتش برام اصلا یک ذره هم کم نشده بود و بقول معروف نمی توانستم کتاب را زمین بزارم و هی دوست داشتم ادامه ماجرای سایوری را دنبال کنم. ( داستان فیلم و کتاب از نظر روایی چندان مطابقتی ندارد )

وقتی کتاب را گوش می دهی این نکته اش مهمه که زندگی در کنار همه بدی‌ها و خوبی‌ها ، بالا و پایین هاش چقدر جای زیبایی برای بودن است یک حس خوب به آدم منتقل میشه.

خلاصه اینکه تو آن مدتی که گوش می کردم من هم با سایوری همراه بودم باهاش زندگی می کردم و در کنارش بودم.

کتابخوان این کتاب خانم سحر بیراوند هست که واقعا در خوانش کتاب و اجرای نقش ها یک تنه سنگ تمام گذاشته اند و جذابیت این کتاب صوتی با اجرای ایشون چند برابر هم شده و از موقعی که این کارشون را گوش کردم سایر کتاب های صوتی با اجرای ایشون را تو لیست گذاشتم.

خواندن و گوش کردنش را حتما توصیه می کنم .

در مورد گیشاها هم تا فکر بد نکرده اید باید بگم که آنها زنانی آموزش دیده و تربیت شده در ژاپن هستند که مراحل طولانی آموزش و کارآموزی را طی می کنند که با رقص، موسیقی سنتی ژاپنی و ترانه خواندن مهمانان حاضر در یک مهمانی را سرگرم کنند و آنها را نباید با با اویران اشتباه گرفت که این دومی در واقع  روسپی هستند که تنها به مشتریان خاص سرویس می‌دهند البته برخی از گیشا‌ها نیز وارد روابط جنسی می‌شدند  ولی در اصل کار آن‌ها اجرا کننده برنامه‌های سرگرم کننده بوده هست.

نویسنده کتاب هم آرتور گلدن نویسنده آمریکایی هست که البته بخش زیادی از زندگیش را تو ژاپن گذرانده و این داستان را از شخصیت واقعی سایوری نوشته است.

ترجمه خانم بیات هم روان و خوب هست و داستان پردازی کتاب هم جای حرف ندارد.

 

                                     

۲ نظر ۱۳ شهریور ۰۲ ، ۰۸:۰۱
سارا سماواتی منفرد