اندیشیدن علیه خویشتن اغلب مفید و ثمربخش است.
اما داستان مادر من داستان دیگری بود ...
او علیه خود زندگی کرد !
سرشار از شور و شوق بود اما تمام نیرویش را به کار می بست تا آن را پس بزند.
این ردّ و اِنکار را به زور به خود می قبولاند.
در ایام کودکی ، تن و جان و روحش او را زیر آوار مقدّسات و مَنهیات و مُحترمات مچاله کرده بودند.
به او یاد داده بودند به خودش سخت بگیرد.
در درونش زنی خونگرم و آتشین مزاج نفس می کشید اما کج روییده و مُثله شده و بیگانه با خویشتن.
متن برگرفته از کتاب « مرگی بسیار آرام » نوشته « سیمون دوبووار » انتشارات ماهی