مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

آدمی به کلمه زنده است ...
مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید حتما نظر بدهید.

ممنون می شوم که وقت می گذارید.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۳۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

 

... پیشنهاد کتاب صوتی ...

  

من کتاب صوتی این اثر را گوش کردم و فکر کنم از این لحاظ انتخاب بسیار خوب و مناسبی است بدون هیچ اغراقی اجرا و خوانش عالی آقای مهبد قناعت پیشه را در پسند نسخه صوتی نمی توانم منکر شوم، حقیقتا من را خیلی خیلی زیاد به یاد قصه های ظهر جمعه رادیو می انداخت و این یک حالت نوستالژیک هم برای من داشت.

 

                                          

 

اما داستان ، داستان عشق هاشم و ریحانه است و تنها پیچیدگی آن تفاوت مذهبی این دو که یکی سنی و دیگری شیعه .

در مورد نقش امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه ) و حالا بعد مهدویت در این کتاب متاسفانه این مسأله بیشتر به شفا دادن بیماران و رساندن عشاق در این کتاب خلاصه شده که به نظر حقیر بسیار ساده انگارانه و تقلیل دهنده شخصیت آن امام بعنوان منجی و نجات دهنده است. 

به نظرم رویای نیمه شب بیشتر کتابی فانتزی است که در کل داستانی ساده و سر راست و بدون هیچ پیچیدگی و تکنیک خاصی دارد انتهای ماجرا کاملا در همان مراحل ابتدایی حدس زدنی است.( البته از بحث ادبیاتی اگر بخواهیم بهش نگاه کنیم )

چرا گفتم فانتزی ؟ فقط در همین حد اشاره کنم که آدمهای بد قصه به یکباره آنچنان خوب می شوند که در هیچ کارتون یا فیلم آبکی مشابه آنرا ندیده ایم یا با مرگشون از داستان حذف می گردند ! که خیال نویسنده از توضیح راحت شود ...

خوشحالم که نسخه متنی این کتاب را نخواندم چون ارزش وقت گذاشتن برای خواندن کتاب را نداشت نمره من ۲ از ۵ به این کتاب هست و یک نظر شخصی می باشد تا حالا هم اینجا به هیچ کتابی نمره نداده بودم به هر حال هر کتابی زحمت و تلاش نویسنده ای هست که آنرا بوجود آورده و نباید منکر این بعد از قضیه شد . با همه این تفاسیر نسخه صوتی آن دو هفته ای همراه دلنشین من در ترافیک های کلافه کننده عصرگاهی پایتخت بود و کاهنده استرس برای رسیدن به مقصد.

راستی داشت یادم می رفت نویسنده این کتاب هم آقای مظفر سالاری هستند.

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۲ ، ۱۰:۲۸
سارا سماواتی منفرد

 

... معرفی کتاب ...

 

همیشه دوست داشتم در مورد سرهنگ ارتشی که تو فیلم های مستند دفاع مقدس به مناسبت هایی مثل فتح خرمشهر یا هفته دفاع مقدس از تلویزیون پخش می شد و او را بی سیم بدست در حال هدایت عملیات از قرارگاه نشان می داد بیشتر بدانم تا اینکه در صفحه آقای مجیدیان به معرفی کتاب ناگفته های جنگ خاطرات سپهبد شهید علی صیاد شیرازی برخوردم و چه چیز بهتر از خود خاطرات می تواند منبع مناسبی برای پاسخ به آنچه به دنبالش بودم باشد.

به برکت طاقچه بی نهایت کتاب را خواندم و می توانم بگویم که کتاب نثر روان و خوش خوانی دارد.

به شخصه برای من از لحاظ دانستن اطلاعاتی در مورد طرز تفکر و نگاه ایشان و همچنین وقایع کردستان در سالهای ابتدایی انقلاب و نیز شرایط جبه ها در سال های اولیه جنگ از دید یک ارتشی متدین و فهیم جالب بود.
شهید صیاد شیرازی مشخص است که انسانی خود ساخته بوده و در هنگامه ای که ارتش فاقد فرماندهان آموزش دیده تصفیه شده خود بوده است سعی می کند با مدد دانسته های خود و البته در برهه هایی با آزمون و خطا نقش سربازیش را بخوبی برای کشورش ایفا کند.
صداقت ایشان هم در جای جای خاطرات مشخص است بویژه که ایشان نظر تخصصی خود در مورد ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر را در جایی از کتاب به این شکل بیان میکند که جالب و خواندنی است :
 

             
 

به نظار من اگر بخواهیم ایرادی به این کتاب خواندنی وارد بدانیم این است که خاطرات ایشان از فتح خرمشهر به بعد فقط در حد عملیات رمضان را پوشش می دهد و خبری از اتفاقات سالهای پایانی جنگ ، عملیات فاو و عملیات مرصاد ، سری عملیات های موسوم به کربلا و که مسلما بعنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش شاهد و ناظر آنها بوده نیست.

به هر روی اگر به مسائل تاریخ معاصر و دفاع مقدس علاقه دارید حتما خواندن این کتاب را توصیه می کنم.

در پایان یاد تمام قهرمان جان بر کف این سرزمین که با نثار جان خویش حافظ این مرز و بوم از تجاوز و اشغال گری و و همچنین تجزیه طلبی بودند گرامی و جاودان باد.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۰۲ ، ۱۷:۵۰
سارا سماواتی منفرد

 

... پیشنهاد کتاب ...

 

قطعا استاد رضا جولایی از نویسندگان محبوبم است. جولایی در آخرین اثرش « برآمدن آفتاب زمستانی » همانند بیشتر آثارش تاریخ و افراد واقعی را با داستانش در هم می آمیزد و این بار داستان در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۳ و حواشی اش می گذرد.

راوی داستان پسری بنام کامیار است که پدر و مادرش را از دست داده و در خانه پدربزرگش همراه با مادربزرگ و سه دایی اش و دختری که اورا خاله سودابه معرفی می کند زندگی می کند. شخصیت های داستان به خوبی در جای خود معرفی می شوند و آنچه برجسته و نمایان است اینان حتی در اوج قحطی اشغال ایران توسط متفقین غم نان ندارند.

غمشان از جنس دیگریست !! غم عشق ، غم آزادی ، غم وطن ...

از رویه ظاهری داستان که بگذریم جولایی در خلال داستان از زبان شخصیت ها دیدگاههایی را بیان می کند که منحصر به تاریخ و شخصیت خاصی نیست و امروزه روز یا هر زمان دیگری هم خواننده می تواند با آن هم ذات پنداری کند.

در جایی دایی بابک پس از رفتن رضا خان به پدرش می گوید :

 

که شاه رفته و استبداد تمام شده است. شخصیت پدربزرگ پاسخ می‌دهد:

 

« شاه جوان جای او نشسته و دیری نمی‌گذرد که پا جای پدرش خواهد گذاشت. این خصوصیت ماست، خصوصیت مملکت ماست. یک مستبد جای مستبدی دیگر. 

می‌دانی چرا؟

چون ما مستبدیم. استبداد از دل ما بیرون می‌آید. ما غش‌وضعف می‌رویم برای هر کس که ادای قهرمان‌ها را در بیاورد. مردم نیازمند باورند، هر نوع باوری، هرچه جزمی‌تر بهتر، و قهرمان‌ها این باور را به آن‌ها می‌دهند تا به قدرت برسند. »

 

آثار استاد جولایی جدی‌ و عمیق اند و در عین حال جذاب و ماجرا محور او درعین عمیق بودن جذابیت را فدای ادای روشن‌فکری نمی‌کند.

در این رمان مثل رمان سوءقصد به ذات همایونی ماجراهای عاشقانه ، موازی با ماجراهای سیاسی روایت می‌شوند. ماجرای عشق روزبه و بابک به سودابه و ماجرای دستگیری بابک و زندانی شدنش و محاکمه‌ی سرپاس مختاری همگی در هم می‌پیچند و ساختار اصلی داستان را بوجود می آورند.

در جایی دیگر از رمان زمانی که ماموران نظمیه بزودی برای دستگیری دایی بابک بخاطر حضورش سمپاتیکش در جمع ۵۳ نفر می آیند شخصیت پدربزرگ می گوید :

 

« هزاربار نگفتم که بفهم در چه مملکتی زندگی می‌کنی، بلند نفس بکشی گرفتار می‌شوی؟ چرا سرت را پایین نینداختی درسَت را بخوانی؟ فکرکرده‌ای همین که دانشگاه رفته‌ای آزادی هر جور که می‌خواهی فکر کنی و هر چه می‌خواهی بگویی؟ »

 

به نظرم رضا جولایی نظراتش را بسیار رک در دیالوگها به مخاطبش منتقل می کند.

 

                                  

 

علاوه بر این جولایی در این کتاب از فقدان ، مرگ ، پشیمانی لحظات آخر ، تباه شدن زندگی ها و نیز توامان از زندگی هم می گوید.

من در حدی نیستم که بخواهم در مورد نوشته های کسی صحبت کنم این هم نویسنده ای همچون استاد جولایی اما این اثر  را که سخت و تکان دهنده بود دوست داشتم و بعنوان کتاب مناسبی برای خواندن پیشنهاد می کنم.

 

 

 

 

  •     برآمدن آفتاب زمستانی

             انتشارات نشر چشمه ۱۴۰۱

             کتاب قفسه های آبی ( ۲۰۵ صفحه )

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۲ ، ۰۹:۱۵
سارا سماواتی منفرد

 

گردش در چین و شکن های گذشته طعم غریبی دارد ، شیرین است و دلتنگ کننده .

گاه خودت را تحسین می کنی و گاه ملامت.

خاطرات مثل عکس های سیاه و سفید است با ته رنگ قهوه ای یا سبز که تو را با قدرت جادویی خود به گذشته می کشاند ، آن سان که آرزو می کنی لحظه ای بتوانی در آن ایام باشی ، حال آن که می دانی زمان هیچگاه به عقب باز نمی گردد و اندوه جانت را در بر می گیرد ...
آن نگاه هایی که از گذشته به تو خیره شده اند ...

آنهایی که دیگر نیستند ...

آن روز سیزده فروردین کنار یونجه زار ...

آن میهمانی ...

مردی که تاری به دست دارد ...

آن یکی که به تو می خندد ...

یکی سال هاست مرده و دیگری گیسوی پر چین و شکن و معطرش سپید شده و سومی هیچ از گذشته به یاد نمی آورد و تو هنوز همه ی آن ها را به یاد داری ...

 

 

از صفحه ۷۹ کتاب « برآمدن آفتاب زمستانی » نوشته استاد رضا جولایی ( نشر چشمه )

 

 

پ.ن

هوا گرفته است و پشت بند آن هوای دل من هم مثل هوای شهر خاکستری و سربی رنگ گرفته است ... همین دیگه ... حرفی نیست  و این شعر ...

 

 هوا بد است ...

 تو با کدام باد می روی ؟

 چه ابر تیره ای گرفته سینه تو را

 که با هزار سال بارش شبانه روز هم

 دل تو  وا نمی شود ...

 

شعر از آقای هوشنگ ابتهاج

 

۱ نظر ۱۳ آذر ۰۲ ، ۱۹:۵۲

 

... معرفی کتاب ...

 

تاریخ معاصر بدون تردید از جذابیت خاصی برایم برخوردار است و در این میان روایت ها نیز نقش مهم و اساسی دارند.

امیر حسین فطانت (۱) را شاید به ترجمه هایش از آثار گابریل گارسیا مارکز بشناسند اما در این کتاب که خاطرات خود نوشتش از سال های جوانی او می باشد با فطانت در کسوت چریک فدایی خلق روبرو می شویم.

فطانت در همان سال های دهه ۴۰ که روح انقلاب و چریک بازی و به تعبیری وسیع تر چپ گرایی ذهن و روح جوانان در جهان را محصور خودش کرده بود به شکلی که خودش توضیح می دهد جذب چریک های فدایی خلق می شود و درست قبل از واقع معروف سیاهکل به جرم شرکت در نقشه هواپیماربایی دستگیر و روانه زندان می گردد همین اتفاق جانش را از رخداد در حال وقوع سیاهکل نجات می دهد در زندان حالا تحت تاثیر مشاهدات و آشنایی با استخوان خورد کرده های تفکر چپ و مبارزات چریکی دچار تحول شده و نادم می گردد و تلاش می کند پس از آزادی به زندگی عادی برگردد اما سیر وقایع باعث می شود تا در دام توطئه ای بزرگ گرفتار شود و زندگی اش کاملا دگرگون گردد.

داستان از جایی کلید می خورد که چند تن از همین چریک های اندک اما پر سرو صدای فدایی خلق که گویا جزو نویسندگان کانون فکری کودک و نوجوان هم بودند تصمیم می گیرند پسر شاه را به گروگان بگیرند این طرح در حد فکر و ایده بوده است اما فطانت قصه ما این را به رابط خود در ساواک اطلاع می دهد و موضوع زمانی پیچیده می شود که جناب ثابتی رئیس امنیت داخلی ساواک در صدد بر می آید از این نمد برای خود کلاه درست و حسابی ببافد و بتواند کاملا نظر مساعد دربار و شخص شاه را جلب کرده و به قدرتمندترین فرد در ساواک و رژیم تبدیل شود .

ثابتی نقشه ماهرانه ای طرح می کند اما همه چیز آنطور که باید پیش نمی رود و سرانجام کار به نمایش پر سر و صدای محاکمه و اعدام دانشیان و گلسرخی می کشد.

این محاکمه و نمایش آن از تلویزیون دولتی و سخنان گلسرخی به شهادت تاریخ نه تنها نتیجه ای را که ثابتی انتظار داشت در بر نداشت بلکه باعث توجه بیش از پیش افکار عمومی به فضای حاکم در آن دوران و تغییر کفه ترازو به سمت گرایشات انقلابی در آخرین سال های حکومت شاه گردید و ضربه مهلکی را به رژیم گذشته وارد ساخت.

فطانت در جایی در کتاب می گوید :

 

پرویز ثابتی توانست تا به آنچه سال های سال رویای او بود ، تا به قدرتمندترین فرد حکومت پهلوی تبدیل گردد جامه عمل بپوشاند. به بهای مرگ دو انسان ساده و بی گناه ، محبوس کردن بی دلیل جمعی از هنرمندان و روشنفکران و متلاشی کردن خانواده ها و قرار دادن یک ملت در مقابل حکومتی که وظیفه اصلی او در اصل و طبق قانونی که خود را به آن ملزم می دانست حفظ آن بود. او تمام دستگاه و امکانات ساواک را در خدمت منافع شخصی خود به کار گرفت بی آنکه بعنوان رئیس امنیت داخلی کشور به نتایج و عواقب خانمان برانداز این خودخواهی خود اهمیتی دهد. باید چهل سال می گذشت تا به بهانه پاسخ به تاریخ پوچ و واهی بودن طرح گروگانگیری ولیعهد که دلیل محکومیت و اعدام دانشیان و گلسرخی بود بر ملا می شد. اما نهایتا در این بازی کثیف به جز ملتی که هیچ وقت حاکمان خود را دوست نداشتند و هیچ وقت به قهرمانان زنده اعتماد نمی کردند همه برنده شدند ...

 

 

                    

 

این داستان برای فطانت که آخرین بازمانده و فرد فراری این ماجرا بوده مهر خیانت بر پیشانی بهمراه می آورد و باعث می شود در سالهای اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی چریک ها بدنبال اعدام انقلابی او باشند و همین مساله سبب فرارش از ایرانی و مدتی آوارگی می گردد.

بقیه داستان را هم نمی گم تا اگر خواستید همه خاطرت را از سیر تا پیازش را خودتان بخوانید و بی تردید مطمئنا جالب و بسیار درس آموز هست.

من که چند روزه این کتاب را تمام کردم ...

 

(۱) امیر حسین فطانت (۱۳۲۸  تا اردیبهشت ۱۴۰۲ )

۴ نظر ۲۰ شهریور ۰۲ ، ۰۸:۱۶
سارا سماواتی منفرد

 

... معرفی کتاب صوتی ...

 

خیلی اتفاقی فیلمش را دیدم و خوب خیلی خوشم آمد و دوست داشتمش و بهم چسبید به هر حال ما ایرانی ها از قدیم با سریال سال های دور از خانه و الان هم که انواع و اقسام سریال های کره ای که آمده علاقه خاصی به چشم بادامی ها داریم.

این علاقه و از طرفی کنجکاوی در مورد گیشاها باعث شد وقتی کتاب صوتیش را هم دیدم تهیه اش کنم و شروع کنم به گوش دادن.

با اینکه داستان را می دانستم اما جذابیتش برام اصلا یک ذره هم کم نشده بود و بقول معروف نمی توانستم کتاب را زمین بزارم و هی دوست داشتم ادامه ماجرای سایوری را دنبال کنم. ( داستان فیلم و کتاب از نظر روایی چندان مطابقتی ندارد )

وقتی کتاب را گوش می دهی این نکته اش مهمه که زندگی در کنار همه بدی‌ها و خوبی‌ها ، بالا و پایین هاش چقدر جای زیبایی برای بودن است یک حس خوب به آدم منتقل میشه.

خلاصه اینکه تو آن مدتی که گوش می کردم من هم با سایوری همراه بودم باهاش زندگی می کردم و در کنارش بودم.

کتابخوان این کتاب خانم سحر بیراوند هست که واقعا در خوانش کتاب و اجرای نقش ها یک تنه سنگ تمام گذاشته اند و جذابیت این کتاب صوتی با اجرای ایشون چند برابر هم شده و از موقعی که این کارشون را گوش کردم سایر کتاب های صوتی با اجرای ایشون را تو لیست گذاشتم.

خواندن و گوش کردنش را حتما توصیه می کنم .

در مورد گیشاها هم تا فکر بد نکرده اید باید بگم که آنها زنانی آموزش دیده و تربیت شده در ژاپن هستند که مراحل طولانی آموزش و کارآموزی را طی می کنند که با رقص، موسیقی سنتی ژاپنی و ترانه خواندن مهمانان حاضر در یک مهمانی را سرگرم کنند و آنها را نباید با با اویران اشتباه گرفت که این دومی در واقع  روسپی هستند که تنها به مشتریان خاص سرویس می‌دهند البته برخی از گیشا‌ها نیز وارد روابط جنسی می‌شدند  ولی در اصل کار آن‌ها اجرا کننده برنامه‌های سرگرم کننده بوده هست.

نویسنده کتاب هم آرتور گلدن نویسنده آمریکایی هست که البته بخش زیادی از زندگیش را تو ژاپن گذرانده و این داستان را از شخصیت واقعی سایوری نوشته است.

ترجمه خانم بیات هم روان و خوب هست و داستان پردازی کتاب هم جای حرف ندارد.

 

                                     

۲ نظر ۱۳ شهریور ۰۲ ، ۰۸:۰۱
سارا سماواتی منفرد