دینو !!
تازه از سر کار رسیده بودم و لباس هام را در آورده بودم و رفته بودم سر وقت شستن ظرف های شام دیشب که دیدم علی آقا در را باز کرد و آمد و گفت سارا لباس بپوش بریم بیرون کارت دارم.
اعتراض کردم و گفتم : خوب کاش زنگ میزدی زودتر میگفتی که من نیام بالا و سر راه می آمدم دنبالت آقا .
آخه چون علی ماشین را داده به من و خودش بی ماشین میره سرکار و دنبال کارهاش.
هرچی گفتم کجا می حواهی بری جواب درست و حسابی نداد و گفت: می خوام بریم تا پاساژ زیر پُل !!
گفتم : کلید ماشین تو کشوی جلوی در هست بَرشدار چون من حوصله رانندگی ندارم.
گفت : باشه و رفت جلوی در وایستاد تا من آماده بشم.
غُر غُر کنان لباس پوشیدم و رفتم پایین و آمدم درب ماشین را باز کنم که گفتش با اون نمی ریم !!
فرصت نداد حرف بزنم و سریع گفت : چشم هات را ببندش و باز نکن و باز بدون اینکه مجال سوال دیگه ای بهم بدهد دستم را گرفت و یک چند قدمی رفتیم و بعد گفت : باز کن !
وای خدای من علی موتور خریده بود از این موتور توپول رنگی رنگی ها که هر وقت میدیدم می گفتم چقدر رنگاشون قشنگه و کاش ماهم داشتیم !
یک زرد خوشگلش را گرفته بود.
گفتم اسمش چیه ؟؟ علی گفت : دینو !
خلاصه نشستم تَرکِ علی و به زور کلاه کاسکت را هم روی چادرم گذاشتم سرم و برای اولین بار تو زندگیم روی موتور نشستم و رفتیم کلی چرخ زدیم تا نصفه شب تو خیابان ها بودیم و کلی گشتیم و قسمت خوشمزه اش هم شام هم رفتیم یک رستوران خیلی خوب شیرینی دینو مهمان آقای شوهر که دیگه حال خوشمون را تکمیل کرد.
هیجان این اولین بارها واقعا عالی هست ! هیچی را نمی توان با هیجان بعضی کارها برای اولین بار مقایسه کرد.
موقع برگشت تو راه پیش خودم داشتم فکر میکردم کاش چیز دیگه آن روز خواسته بودم !
بعضی موقع ها خدا چه زود جواب کاش هامون را می دهد و بعضی وقت ها هم مثل اینکه دوست ندارد که بشنود.
پ.ن
ادامه مطلب تو نظرات اول و سوم !!!
قابل توجه کسانی که میگن با چادر نمیشه موتور سواری کرد.
راستش دوست داشتم من هم می توانستم موتور را هدایت کنم و علی ترک موتور می نشست
من دوچرخه هر وقت گیرم بیاد سوار میشم و این موتور هم که اتوماتیک هست و فکر کنم زیاد فرقی با دوچرخه سواری نداشته باشه!
شایدم اشتباه می کنم ؟!
اما جرات نکردم به علی بگم.
شاید وقتی دیگر ...