مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

آدمی به کلمه زنده است ...
مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید حتما نظر بدهید.

ممنون می شوم که وقت می گذارید.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

فرصتی برای سوپرایز همسر جان

چهارشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ۱۰:۱۲ ق.ظ

 

نمی دانم گفتنش درسته یا نه ؟؟ اما از وقتی جوابش را گرفتم از فرط هیجان و استرس زیاد دارم به مرز سکته می رسم.

هم ذوق مرگ شدم و هم نگرانم !

وای خدای من هنوز باورم نمی شه ؟!

آرام و قرار ندارم و نمی توانم یکجا ثابت بشینم اینجور وقت ها عادت عجیبی دارم و همش راه می رم !

آخه با توجه به ناکامی ها و شرایط سال ها ی قبلمون اصلا به این زودی ها انتظارش را نداشتم و برای همین هم یک دفعه غافلگیر شدم و هنوزم باورم نمیشه و می گم شاید اشتباه شده !!؟

برای همین هم بخاطر اینکه مطمئن بشم یکبار دیگه هم امروز با هر سختی ای که بود رفتم آزمایشگاه دیگه ای و دوباره آزمایش دادم.

هر جور فکر می کنم می بینم حتما خواست خدا بوده ... خودش بهترین زمان اتفاقات را برای بنده هاش رقم می زنه و از توانایی و ظرفیت های اونا بهتر از خودشون خبر داره ...

نازنین داره شش ماهگیش تمام میشه و حالا من دوباره حامله ام ...

برنامه روزانه ام واقعا فشرده است و وقت آنچنانی برای خودم نمی ماند صبح که بیدار می شم صبحانه همسر و وسایل نازنین خانم را آماده می کنم و بعدش مادر شوهر جان تشریف می آورند که در غیاب من مراقب نازنین باشند و بعضی روزها هم که کار دارند مادر خودم می آید.

خوب بعدش می رم سر کار که از بدشانسی هم در مسیر رفت و هم برگشت حسابی تو ترافیکم حالا بگذریم که سر حق شیر ساعت کاریم یک ساعتی کمتر هست.

وقتی می رسم خانه دیگه حوصله چندانی ندارم و من هستم و کلی کار تو خونه که ریخته سرم ، خدا خیرش بده مادر شوهر جان را که واقعا ازشون ممنونم هر روز برای روز بعد و شاممون غذا درست می کند و انصافا اگر نبودند و هوامو نداشتند من از پس این همه کارهای ریز و درشت در کنار بچه داری بر نمی آمدم.

هنوز در موردش به همسرم چیزی نگفتم اما پس فردا تولدش هست و فکر کنم می تونه فرصت مناسبی برای سوپرایزش باشه.

نمی دانم اما پریشب یکدفعه ای برای اولین بار سر اینکه همچنان به کارم بیرون خانه ادامه بدهم یا نه با علیرضا بحثم شد ... اینو کجای دلم بگذارم علی گفت : سارا فکر کردی دیگه نری سر کار !! بهتره خودت مواظب نازنین باشی ، دیگه بیشتر از این نمیشه روی مادرم حساب کنیم و دوست هم ندارم بچه را ببری مهد کودک.

بهش گفتم تمایلی ندارم تو شرایط فعلی کارم را از دست بدهم و خانه نشین بشم و اگه لازم باشه می تونیم برای نازنین پرستار بگیریم ولی علی عصبانی شد گفتش نه ...

سر صحبتهاش ازش دلخور و عصبانی ام ولی هرچی با خودم کلنجار رفتم دلم راضی نمیشه این خبر خوب را بهش ندهم.

دو ماه دیگه سی شش سالگی ام را هم پشت سر می گذارم و این چند ماهی هم که طعم شیرین مادر بودن را بعد از مدت ها که از ازدواجمون میگذرد چشیدم خیلی زمان برام متفاوت و شیرین گذشته .

امروز از صبح به خودم هی تکرار می کنم که من یک مادرم و مسئولیت های فرزندم با من است و حالا هم که دومی در راه است ... خداجونم ازت ممنونم.

فکر کنم علیرضا با توجه به این خیلی خیلی جدی تر و سخت تر با سر کار رفتنم مخالفت کنه و من می مانم و یک تصمیم سخت ...

 

۰۱/۱۲/۲۴

نظرات  (۵)

سلام.
تبریک میگم
ان شاء الله که در پناه امام زمان علیه السلام برقرار باشند هر دو بچه.

+ من همسرم امسال استدخام شد رد اموزش و پرورش قبلا معلمی می کرد اما خب در غیر انتفاعی، تو او اون دوران محمدحسن رو میذاشتیم مهد. و با توجه به ساعت کاری همسر مشکل خاصی ایجاد نمی کرد.
معلمی برای مادر بودن خیلی آپشن و فرصت داره.
هم تایم کاری هم همسویی تعطیلات مهد با مدارس. اگرچه درآمدش زیاد قابل توجه نیست.

مهد خوب قرآنی پیدا کنید خیالتون راحت میشه از بابت مهد و اتفاقا به اجتماعی شدن بچه کمک می کنه.
پاسخ:
سلام
ممنونم ، خیلی لطف دارید.
ان شا الله ...
چه خوب ، همینطوره و خوش به حالشون که معلم هستند .
ممنون از راهنمایی خوبی که کردید حتما جزوه گزینه هایم این مورد را که فرمودید قرار خواهم داد.
۲۴ اسفند ۰۱ ، ۱۲:۳۰ محسن رحمانی
سلام
مبارکه تبریک میگم بهتون .
ان شاالله که خدا خودش کمکتون میکنه و این مشکل هم حل میشه .
پاسخ:
سلام
ممنون ، لطف دارید آقای رحمانی .
ان شالله به دعای خیر دوستان.
۲۴ اسفند ۰۱ ، ۱۸:۰۷ صـــالــحـــه ⠀
خیلی خیلی مبارکتون باشه سارا خانم :)
قدمش پر خیر و برکت باشه و زندگی‌تون شیرین و شیرین‌تر بشه الهی!
پاسخ:
سلام صالحه جان
خیلی خیلی ممنونم ، ان شالله به دعای خیر دوستان.
سلام
سال نو بر شما مبارک باشه
به وب ما هم سر بزنید .
پاسخ:
علیک سلام

در اولین فرصت حتما ((-:
مبارکتون باشه 😁
من فکر می کنم با دوتا بچه ادامه کار یک کم سخت باشه اما خواستن توانستن هست خانم سماواتی منفرد.
پاسخ:
ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">