مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

آدمی به کلمه زنده است ...
مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید حتما نظر بدهید.

ممنون می شوم که وقت می گذارید.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

یک فنجان چای بی موقع

دوشنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۲، ۰۸:۱۶ ق.ظ

 

... معرفی کتاب ...

 

تاریخ معاصر بدون تردید از جذابیت خاصی برایم برخوردار است و در این میان روایت ها نیز نقش مهم و اساسی دارند.

امیر حسین فطانت (۱) را شاید به ترجمه هایش از آثار گابریل گارسیا مارکز بشناسند اما در این کتاب که خاطرات خود نوشتش از سال های جوانی او می باشد با فطانت در کسوت چریک فدایی خلق روبرو می شویم.

فطانت در همان سال های دهه ۴۰ که روح انقلاب و چریک بازی و به تعبیری وسیع تر چپ گرایی ذهن و روح جوانان در جهان را محصور خودش کرده بود به شکلی که خودش توضیح می دهد جذب چریک های فدایی خلق می شود و درست قبل از واقع معروف سیاهکل به جرم شرکت در نقشه هواپیماربایی دستگیر و روانه زندان می گردد همین اتفاق جانش را از رخداد در حال وقوع سیاهکل نجات می دهد در زندان حالا تحت تاثیر مشاهدات و آشنایی با استخوان خورد کرده های تفکر چپ و مبارزات چریکی دچار تحول شده و نادم می گردد و تلاش می کند پس از آزادی به زندگی عادی برگردد اما سیر وقایع باعث می شود تا در دام توطئه ای بزرگ گرفتار شود و زندگی اش کاملا دگرگون گردد.

داستان از جایی کلید می خورد که چند تن از همین چریک های اندک اما پر سرو صدای فدایی خلق که گویا جزو نویسندگان کانون فکری کودک و نوجوان هم بودند تصمیم می گیرند پسر شاه را به گروگان بگیرند این طرح در حد فکر و ایده بوده است اما فطانت قصه ما این را به رابط خود در ساواک اطلاع می دهد و موضوع زمانی پیچیده می شود که جناب ثابتی رئیس امنیت داخلی ساواک در صدد بر می آید از این نمد برای خود کلاه درست و حسابی ببافد و بتواند کاملا نظر مساعد دربار و شخص شاه را جلب کرده و به قدرتمندترین فرد در ساواک و رژیم تبدیل شود .

ثابتی نقشه ماهرانه ای طرح می کند اما همه چیز آنطور که باید پیش نمی رود و سرانجام کار به نمایش پر سر و صدای محاکمه و اعدام دانشیان و گلسرخی می کشد.

این محاکمه و نمایش آن از تلویزیون دولتی و سخنان گلسرخی به شهادت تاریخ نه تنها نتیجه ای را که ثابتی انتظار داشت در بر نداشت بلکه باعث توجه بیش از پیش افکار عمومی به فضای حاکم در آن دوران و تغییر کفه ترازو به سمت گرایشات انقلابی در آخرین سال های حکومت شاه گردید و ضربه مهلکی را به رژیم گذشته وارد ساخت.

فطانت در جایی در کتاب می گوید :

 

پرویز ثابتی توانست تا به آنچه سال های سال رویای او بود ، تا به قدرتمندترین فرد حکومت پهلوی تبدیل گردد جامه عمل بپوشاند. به بهای مرگ دو انسان ساده و بی گناه ، محبوس کردن بی دلیل جمعی از هنرمندان و روشنفکران و متلاشی کردن خانواده ها و قرار دادن یک ملت در مقابل حکومتی که وظیفه اصلی او در اصل و طبق قانونی که خود را به آن ملزم می دانست حفظ آن بود. او تمام دستگاه و امکانات ساواک را در خدمت منافع شخصی خود به کار گرفت بی آنکه بعنوان رئیس امنیت داخلی کشور به نتایج و عواقب خانمان برانداز این خودخواهی خود اهمیتی دهد. باید چهل سال می گذشت تا به بهانه پاسخ به تاریخ پوچ و واهی بودن طرح گروگانگیری ولیعهد که دلیل محکومیت و اعدام دانشیان و گلسرخی بود بر ملا می شد. اما نهایتا در این بازی کثیف به جز ملتی که هیچ وقت حاکمان خود را دوست نداشتند و هیچ وقت به قهرمانان زنده اعتماد نمی کردند همه برنده شدند ...

 

 

                    

 

این داستان برای فطانت که آخرین بازمانده و فرد فراری این ماجرا بوده مهر خیانت بر پیشانی بهمراه می آورد و باعث می شود در سالهای اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی چریک ها بدنبال اعدام انقلابی او باشند و همین مساله سبب فرارش از ایرانی و مدتی آوارگی می گردد.

بقیه داستان را هم نمی گم تا اگر خواستید همه خاطرت را از سیر تا پیازش را خودتان بخوانید و بی تردید مطمئنا جالب و بسیار درس آموز هست.

من که چند روزه این کتاب را تمام کردم ...

 

(۱) امیر حسین فطانت (۱۳۲۸  تا اردیبهشت ۱۴۰۲ )

۰۲/۰۶/۲۰

نظرات  (۴)

۲۰ شهریور ۰۲ ، ۱۷:۵۶ مهدیار (مترسک)
اگه این متن، مقالۀ یه روزنامه بود براش این تیتر رو پیشنهاد می‌کردم: خودبراندازی؛ گونه‌ای از تکرار تاریخ!
با این زیر تیتر: به نظر که نمی‌خواهند عبرت بگیرند!

«شیشه از سنگ و به جز سنگ ندارد خویشی
هر شکستی که به هر کس برسد از خویش است»
پاسخ:
سلام
بله همینطوره ... جالب می شد.
در اوج قدرت طرف فکر می کند همه چیز تحت کنترلش هست و افراد باهوش هم مرتکب خطای محاسباتی قطعا می شوند.

۲۰ شهریور ۰۲ ، ۲۱:۵۵ مهدیار (مترسک)
سلام
این دست سیستم‌ها فقط یک بار شکست می‌خورن، همون هم باعث سقوطشونه!
پاسخ:
سلام خدمت شما
دقیقا همینطور هست و کو گوش شنوا ((-:

۲۳ شهریور ۰۲ ، ۱۰:۴۰ سارا سماواتی منفرد
سلام
می خواستم یک پست جداگانه درموردش بنویسم اما فعلا منصرف شدم.
چرا ما اینقدر سطحی شدیم ؟؟
طرف یک جمله عذر می خواهم چرت و پرت نوشته بعد جماعت کلی کامنت و لایک زیرش گذاشتند !! اما اگر یک مطلب حداقل مستند و علمی نوشته باشی حتی اگر هم بخوانند زحمت مثلا یک کامنت لبخند را هم به خودشون نمی دهند.
عارضه گروه گرایی ، این از ماست و اون از ما نیست بدجوری اینجا تو بیان حس می شود ...
شاید من اشتباه می کنم ... نمی دانم.
۲۳ شهریور ۰۲ ، ۱۲:۱۲ سارا سماواتی منفرد

بخشی از متن

من در آینه صورت به یکباره پیر شده خود را کشف کردم.
چه پیر و شکسته شده بودم ، چقدر خسته و تنها بودم ، چه سرنوشت عجیبی ، چه بی دلیل و بی معنا ، چه ساده همه چیز اتفاق افتاده بود ، تنها بخاطر نوشیدن یک فنجان چای بی موقع !!
چه ساده و چه سخت ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">