مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

آدمی به کلمه زنده است ...
مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید حتما نظر بدهید.

ممنون می شوم که وقت می گذارید.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آقای شوهر» ثبت شده است

 

... پیشنهاد کتاب ...

 

این رمان داستان زن و شوهری جوان است. داستان پریسا ایده آل گرا ، رویایی و خیال پرداز و علیرضایی که ظاهر جذابی ندارد با موهایی کم پشت و قدی نسبتا کوتاه که زندگی کلیشه ای دارد و مدام در حال سیگار کشیدن می باشد.

دنیای درون رمان از آمیختگی رئالیسم(۱) و فانتزی شکل گرفته است.

پریسا خود به دنبال تغییر در ظاهر و زندگی خویش است و در این راه می خواهد علیرضا را نیز مطابق میل و سلیقه خویش بازتولید کند!!

در این راه چاره ای جز تکثیر علیرضا در نسخه های دلخواه خودش ندارد تا به آرزوی خودش برسد!

داستان از نثری ساده و روان برخوردار است و در آن امید و ناامیدی و همچنین رنج و شادی موج می زند.

نویسنده آفریننده پریسا است و پریسا علیرضاهای دیگر را بوجود می آورد و علیرضایی هم پریسا های دیگر را ...

شاید نویسنده می خواسته بگوید: " کمال معشوق در بینش و شکوه نگاه عاشق است. "

نویسنده (۲) در جایی در مورد نام رمانش می گوید :

 

مطمئن هستم این بهترین نامی است که برای کتابم انتخاب کرده ام فقط گاهی وسوسه می‌شدم نام کتاب را بگذارم:اسم تمام زن‌های تهران علیرضاست. اما بعد به کل پشیمان شدم و همین نام را به طور قطع انتخاب کردم.

 

و در جایی دیگر در مورد رمان می گوید :

 

این کتاب بازتاب دهنده نگاه من به زندگی و روابط انسانی است. ارتباط ما با هر انسانی خواه ‌ناخواه بر زندگی او و خود ما تاثیر می‌گذارد. ما بی‌آن‌که بدانیم از افکار و اعمال دیگران ساخته شده‌ایم و بر مسیر زندگی انسان‌های بی‌شمار دیگری تاثیر می‌گذاریم. زندگی شباهت زیادی به یک میز بیلیارد بسیار بزرگ دارد. ضربه‌ای که به یک توپ وارد می‌شود ممکن است مستقیم به توپ دیگری نخورد اما غیر مستقیم مسیر حرکت او را تغییر می‌دهد. در این رمان تلاش کرده‌ام پیچیدگی روابط انسانی و بازتاب‌های آن را بر دنیای پنهان و درونی آدم‌ها نشان دهم.

 

به هر حال اگه دوست داشتید بخوانیدش رمان کم حجم و خوش خوانی از کتاب های قفسه آبی نشر چشمه و در ۱۴۵ صفحه  می باشد.

در فیدیبو هم می توانید پیدایش کنید.

 

                                         

 

 

(۱) واقع گرایی

(۲) علیرضا محمودی ایرانمهر متولد ۱۳۵۳ در مشهد منتقد و داستانویس و فیلنامه نویس می باشد از آثارش در زمینه فیلم نامه نویسی به فیلم های دل خون و دلداده می توان اشاره کرد.

 

پ.ن

(۱) این علیرضا با آقای شوهر جان این ضعیفه خدای ناکرده اشتباه نشود (((-:

(۲) این روزها همزمان کتاب صوتی " سال بلوا " و " دوباره فکر کن"  را هم دارم گوش می دهم که ان شاالله هر وقت تمام شد در موردشان خواهم نوشت.

۹ نظر ۲۷ شهریور ۰۰ ، ۲۱:۴۹
سارا سماواتی منفرد

 

دوباره تکرار شد !

این بار بهانه اش ٬ بهانه در بهانه بود ...

 

درد داشت ؟ ... نه !!

قلبم به درد آمد ...

 

سیب سرخ گونه هایم به کبودی زد

قطره اشکی آهسته غلطید ...

 

من هنوزم لبریز چشمهایش

اما او در اندیشه گسستن

 

 

۵ نظر ۰۳ مرداد ۰۰ ، ۰۹:۲۵
سارا سماواتی منفرد

 

زن ها می توانند در اوج دلتنگی لبخند بزنند و در اوج نگرانی آرام و شاد باشند و مثل همیشه با پرحرفی سرت رادرد بیاورند و غذای دلخواهت را بپزند !

همچون کودکان قهر قهر تا قیامتشان چند دقیقه بیشتر نباشد ...  

زن ها می توانند با قلبی شکسته بازهم دوستت بدارند ، ببخشند و بخندند !

تو از طرز آرایش موهایش یا رنگ رژ لبی که صبح زده یا رنگ ناخن هایش ،لباس و رنگ روسری اش یا حتی حرف هایش هرگز نمی توانی حدس بزنی که زنی که روبه رویت ایستاده دلتنگ است یا دلشکسته!!؟

مرد من فقط یک چیز را بدان ...

 

  " زن بودن کار ساده ای نیست "

۵ نظر ۰۳ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۰۵
سارا سماواتی منفرد

آقای شوهر چند وقتی بود که رفته تو نخ سیگار و سیگاری بود که پشت سیگار روشن می کرد.

حتی چند باری هم که تو خانه راحت بودیم از من خواست که گاهی باهاش همراهی کنم!! من هم برای اینکه ناراحت نشه و از آنجا که دوست داشتم یکبار هم که شده امتحان کنم ببینم این همه سر و دست شکستن برای چی هست یکبار یکی از نصفه سیگارهایش را گرفتم و پُکی زدم و بعدش کلی سرفه و این حرفا .

راستش درست نمی دانم از کی سیگار کشیدنش زیاد شده بود ؟! اما مطمئنم که چند ماهی بیشتر نیست و قبل ترها تفنّنی چی میشد دری به تخته بخورد تا سیگاری روشن کند.

۱۶ نظر ۲۸ تیر ۹۹ ، ۲۳:۲۸
سارا سماواتی منفرد

شب بارانی بود و آبستن یک گریه ی طولانی !

راه می رفتم و هی خون جگر می خوردم

در سرم فکر و خیالی که نمی دانی بود !

ناگه چو مهتاب زان میان گذشتی ...

آه لشکر چادر تو خانه خرابی ها کرد !!

همه ی مصر به دنبال زلیخا بودند!

چو ندیده بودند تو را چنین دیوانه بودند!

دریاب مرا دلبر بارانی من ...

 

پی نوشت  :

اصل این شعر با نام " لشکر چادر تو خانه خرابی ها کرد " برای شاعر معاصر گرانقدر آقای "  مرتضی عابد پور لنگرودی" هست. (در قسمت پیوند های روزانه هم اصل شعر را قرار دادم )

و اما ...

شعری که مربوط به این پُست هست از در هم ریزی و تغییر شعر ایشان و ناشی از تراوشات ذهن همسر جان بنده در این ایام قرنطینه خانگی و پس از وبگردی های این چند روزه هست.

خلاصه که همسر جان فیلشان یاد هندوستان نموده اند و جهت تشکر از تحمل ایشان در خانه توسط اینجانب هوس شعر گفتن به سرشان زده و خوب نتیجه این شده دیگه !! به بزرگی خودتان ببخشید winkcheekyblush

تو اخبار آمده بود که دعواهای زناشویی تو این مدت سه برابر شده !

تو در همسایه ما که اینجوری بوده دیشب و امروز صبح دو تا از همسایه ها زن و شوهر حسابی فحش و فحش کاری داشتند coolno .

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۲۱
سارا سماواتی منفرد