مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

آدمی به کلمه زنده است ...
مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید حتما نظر بدهید.

ممنون می شوم که وقت می گذارید.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمان خارجی» ثبت شده است

 

... پیشنهاد کتاب ...

 

وقتی شروع به خواندنش کردم تصورم بر این بود که با یک رُمان معمولی مواجه هستم اما کمی که پیش تر رفتم متوجّه شدم که بستن کتاب هرچه جلوتر می روم سخت تر می شود و جدابیت داستان و اینکه قرار هست در ادامه چه اتفاقی بیفتد ذهنم را مشغول کرده بود.

بعد از مدّت ها واقعا از خواندن این رمان جذاب و خواندنی لذت بردم و اگر قرار بر نمره دادن باشد از ۵ نمره حتما امتیاز ۴.۵ را بهش می دهم و حتی با کمی اغماض امتیاز ۵ .

خانم گیل پل(۱) گرچه در ایران نویسنده ای ناشناخته هست و کتاب های زیادی ازش به چاپ نرسیده اما رمان همسر پنهانی اش که به سبک تاریخ جایگزین(۲) نوشته حتما شایسته توجه و دیده شدن است.

 

همسر پنهانی رمانی جذاب عاشقانه ای است که بستر اتفاقات و حوادث آن حول و حوش مهمترین وقایع تاریخی قرن بیستم اروپا می گذرد و اتفاقات منتهی به انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ روسیه در آن بوضوح پر رنگ است.

یکی از جذابیت های کتاب برای من همین قسمت از داستان و وقایع مربوط به سرنوشت خانواده رومانف ها ، نیکلای دوم آخرین تزار روس و فرزندانش بود (۳).

شخصا معتقدم که این رمان علاوه بر اینکه رمان دلنشین و بی نظیری هستش در کنار سرگرمی اطلاعات تاریخی خوبی هم به خواننده اش منتقل می کند.

در کنار جدابیت و کشش مناسب داستان می توانم به ترجمه خوب و روان و همچنین شخصیت پردازی خوب نویسنده از کارکترهایش بعنوان نکات قابل تامل در این اثر اشاره کنم.

 

 

                                        

 

مثل همیشه امیدوارم اگر خواندید حتما اینجا نظر بدهید و دیگه اینکه داستان را لو ندادم    ((-:

 

 

لذت متن

 

دمیتری گفت : « چون همه عشق ها پایان ناخوش دارند . مثل همه جنگ ها !! »

 

ارتباط صادقانه تنها راه گذر از بن بست عاطفی است.

 

کیتی از هانا پرسید : پدرت نمی خواست ثروتمند باشد ؟

هانا خندید : هرگز !! پول هیچ اهمیتی برای او نداشت . مرد عاقلی بود.

 

 

 

(۱)  نویسنده اهل ایالات متحده که کتاب هایش به ۲۰ زبان ترجمه شده است.

 

(۲)  تاریخ جایگزین را شاید بتوان روایتی ضد تاریخی خواند که با تغییر و دستکاری در بخشی از رویدادهای تاریخی همراه است.

 

(۳) آخرین تزار و خانواده اش شامل همسر و پنچ فرزند دخترش به همراه پزشک خانوادگی و سه خدمتکار در نخستین ساعات روز ۱۷ جولای ۱۹۱۸ در حالیکه ارتش سفید ضد شوروی در حال پیشروی به سمت شهر اکاترینبرگ بودند توسط بلشویک ها به شکل وحشیانه و فجیع ای قتل عام شدند.

 

۴ نظر ۰۷ مهر ۰۱ ، ۲۰:۰۶
سارا سماواتی منفرد

 

... معرفی رمان خارجی ...

 

در سال ۱۹۳۹ هنگامی که روبی اَندرسون بِنوا به همراه شوهر فرانسوی اش مارسل بنوا آمریکا را به قصد زندگی بهتر و رویایی در پاریس ترک می کند هرگز تصور نمی کرد که دست تقدیر قرار است به جای شروع زندگی ای آرام و با شکوه همراه با عشقی شیرین و جاودانه مسیری دیگر را برایش رقم بزند.

رمان خواندنی و دلنشین   آپارتمان خیابان املی  نوشته کریستین هارمل (۱) و ترجمه خوب و خواندنی آزاده رمضانی درامی تاریخی و عاشقانه است.

روایتی از عشق و دلدادگی و فداکاری زنی شجاع در میانه یکی از خونین ترین رخدادهای قرن بیستم (۲) که در مقابل سختی ها و مصائب کم نمی آورد.

 

           

 

خانم کریستین هارمل برای نوشتن رمانش تحقیقات زیادی انجام داده و ایده اصلی و شخصیت روبی بنوا را از روی شخصیت زن قهرمان آمریکایی به نام ویرجینیا الهام گرفته که در دوران جنگ و اشغال فرانسه توسط نازی ها با نهضت مقاومت فرانسه همکاری نزدیک داشته است.

همین موضوع باعث شده داستان روایت محکم و مناسبی داشته باشد و سیر حوادث آن به گونه ای است که تا آخر خواننده را با خود همراه خواهد کرد.

هارمل به خوبی توانسته در کتابش زندگی در پاریش اشغالی تحت حکومت رژیم دست نشانده و پلیسی ویشی با آن حال و هوای خاص خودش را برای خواننده به تصویر بکشد.

من این رمان را دوست داشتم و با اینکه تجربه تصویری زیادی از تماشای فیلم و سریال با موضوع جنگ جهانی داشتم اما از خواندن این کتاب به هیچ وجه خسته نشدم.

 

لذت متن :

 

تصور نمی کنم کسی بیشتر از آنچه ما عاشق نادیا هستیم ، عاشق فرزندش باشد. همانطور که روبی و شارلوت مدت ها پیش به این حقیقت پی بردند که خانواده چیزی فراتر از نسبت خونی است.

 

من از هیچ چی مطمئن نیستم ولی اگه امید نداشته باشیم هیچ چیز نداریم.

 

تو می توانی ناراحت باشی اما حق نداری احساس عذاب وجدان کنی ، این حس بدون هیچ دلیلی روح تو را زنده زنده می خورد. می خواهم برات یک آرزو کنم و اینکه احساس شکست را از خودت دور کنی ، چون تو نباختی . من برات بهترین آرزوها را دارم و دوست دارم شاد باشی اما فکر نمی کنم تا وقتی بار این غصّه را به دوش می کشی این اتفاق بیفتد.

 

 

(۱) نویسنده آمریکایی اهل ایالت ماساچوست متولد ۱۹۷۹ که علاوه بر نویسندگی تجربه کار مطبوعاتی هم در کارنامه اش دارد.

(۲) جنگ جهانی دوم ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵

 

۴ نظر ۱۲ فروردين ۰۱ ، ۱۱:۰۸
سارا سماواتی منفرد

... معرفی رمان خارجی ...

رُمان خاکِ آمریکا نوشته خانم جنین کامینز که با نام خاک تاول زده هم در ایران منتشر شده است رمانی در مورد مهاجرت ، دلایل آن ، سختی ها و مصائب یک مهاجرت غیر قانونی است.

من این کتاب را با ترجمه خوب و روان آقای سید رضا حسینی چاپ انتشارات آموت خواندم.

داستان کتاب در شهری در مکزیک شروع می شود و در مورد فرار لیدیا از ناامنی و کشتار به سوی سرزمینی موعود است. جایی که هنوز نمی تواند مطمئن باشد که به آرامش و رهایی رسیده است یا نه؟

 

               

 

سرگذشت لیدیا و پسرش یک داستان از آمریکای جنوبی نیست این داستان تمام مهاجران در هر نقطه ای می تواند باشد.

هیچ وقت نگاه خوشبینانه ای به مهاجرت نداشته ام شاید این ناشی از ترس یا اینکه امکانش را نداشته ام یا اینکه فکر می کنم هیچ کجا وطن آدم نمی شود ولی برای آدمی که جانش در خطر است هم اوضاع همینگونه است ؟

شروع رمان بسیار نفسگیر است و در ادامه داستان از پیچیدگی زیادی برخوردار نیست ولی شما را تا به انتها با خود همراه خواهد کرد.

 

۲۵ بهمن ۰۰ ، ۱۵:۳۲
سارا سماواتی منفرد

 

دیدید تا حرف از کتاب و رمان میشه یک سری سریع جبهه می گیرند و در جوابت با یک قیافه آنچنانی می گویند : " حیف وقت ... "

( حالا بگذریم اگر همان آدم را کارهای از صبح تا شبش را لیست کنیم نیم ساعت کار مفید هم پیدا نمی کنید )

بگذریم ...

در مورد رمان خواندن چند نکته به ذهن می رسد :

اول اینکه بدون هیچ توضیح و تفسیری خود لذت خواندن هست که به خودی خود ارزشمند است.

 

دوم اینکه وقتی یک رمان را شروع می کنیم ما از دریچه آن زندگی شخصیت های دیگر را که نمی شناسیم زندگی می کنیم ! و از دریچه نگاه آنها به زندگی نگاه می کنیم و داستان این بخت را به ما می دهد که یک تجربه زیستی ارزشمند به دست آوریم.

 

با داستان می توانیم به سرزمین های دور که تا حالا ندیدیم سفر کنیم یا زندگی یک شخصی که مثلا در دوره قاجار یا مغول می زیسته را تجربه کنیم و یا اینکه ببینیم یک آدم مهاجر به لنگه دنیا در بدو ورود به سرزمین های تازه کشف شده چطوری فکر می کرده و هزاران مثال دیگر ...

در مورد تجربه های زیستی هم گفتنی هست که وقتی به مرور غنی و بارورتر شوند به مدد تجربه حاصل از آنها در زندگی واقعی در مواجهه با بزنگاه های سرنوشت ساز و اتفاقات روزمره آدم می تواند تصمیمات بهتری بگیرد و گزینه های بیشتری پیش رو داشته باشد در یک کلام ما بخاطر همین قدرت انتخاب های بیشتر آدم آزادتری هستیم.

 

داستانها از ما آدم های آزادتر و مجرب تری می سازند.

 

و در آخر اینکه این دیدن جهان از زاویه دید آدم های مختلف ما را تبدیل به آدم روادارتری می کند و با تساهل بیشتری به زندگی و جهان پیرامونمان می نگریم چیزی که واقعا دنیای امروز ما و آدم ها بیش از هر چیز دیگری بهش محتاجند و کمبودش در این دنیا احساس می شود.

 

برای تکمیل و حُسن ختام این مطلب بد نیست نوشته ای را که در تازه ترین کتابی که تمامش کردم و خیلی هم از خواندنش لذت بردم و بزودی معرفی اش می کنم را در اینجا عینا بیاورم :

 

گفته بودی رمان نمی خوانی و رمان را تلف کردن وقت می دانی و کتاب های سیاسی - عقیدتی یا شرح حال بزرگان آنهم آدم های بزرگ را می خوانی ...

با تو مخالفم !

من می خوانم ! رمان جهان را از نگاه دیگران به توصیف در می آورد و می فهمی آنچه تو پنداشته بودی نیست.

با خواندن رمان شریک درک دیگران از جهان ، احساسات و اندوه و شادی و بالاتر از همه تجارب دیگران می شوی.

چطور می خواهی این دنیا را در یک مسیر معین با یک نگاه مطمئن دنبال کنی؟

فکر نمی کنی نمی شود جهان را با یک پیش فرض معین و واحد توضیح داد ؟؟

فکر نمی کنی که جهان را ، کائنات را ، بیکرانگی و خوبی و بدی را با هیچ ایدئولوژی نمی توان دریافت.

یک سری مفروضات را روی هم می چینیم و جهان را روی آن بنا می کنیم ...

این همه آدم در طی قرون از ماده و هیولا و ازل و ابد و حادث و محدوث سخن گفته اند و کتابها نوشته اند و بعد کس دیگری پیدا شده و خط بطلان بر همه آنها کشیده و عمارتی نو برپا کرده ...

 


پ.ن بی ربط :

بعضی ها را نگاه می کنی و مطالبشان را که می خوانی برخلاف ادا اطوار های مذهبی شان و خدا و پیغمبر کردن هایشان و ژست های خیرخواهانه گرفتنشان می بینی یک نگاه متکبرانه و فرعونانه از بالا به پایین دارند که فقط زبانم لال از طاغوت های قرون می توان دید !!  بی خیال دوست من  (((-:

( بدون مخاطب خاص )

 

۹ نظر ۱۴ آبان ۰۰ ، ۱۹:۰۶
سارا سماواتی منفرد

 

... معرفی کتاب ...

 

برخلاف معرفی های قبلی ام اول می روم سراغ نویسنده کتاب .

نویسنده این کتاب ژان تولی (۱) که بیشتر کتاب خوانها در ایران او را با رمان  مغازه خودکشی  می شناسند و از ایشون همین دو کتاب در ایران ترجمه شده است.

داستان کتاب براساس یک واقعه تاریخی و واقعی است که در سال ۱۸۷۰ در بحبوحه جنگ فرانسه و پروس ( آلمان فعلی ) در دهکده ای فرانسوی به نام اوتفای رخ می دهد و ژان تولی برای نگارش کتاب شخصا بعد از سال ها به محل واقعه رفته و با افراد بسیاری مصاحبه و به جمع آوری مستندات می پردازد.

فضای کتاب تاریک و پر از رنج است و حکایت از رنجی همیشگی دارد.

داستان رئالیسم نفس گیر تولی که براساس یک سوء تفاهم تمام عیار کلید می خورد و به یک اتفاق دهشتناک ختم می شود در یک روز و ظرف چند ساعت اتفاق می افتد و خلاصه داستان در مورد جنون توده ها یا جنون جمعیت تحریک شده و به خشم آمده است.

الیاس کانتی (۲) در کتاب  توده و قدرت (۵) در توصیف این توده خشمگین و به هیجان آمده که تعبیر توده شکارچی را بکار می برد می گوید :

 

این توده مقصدش شکار است و با اراده آهنین و بدون هدف و فکر حرکت می کند ...

 

درحین خواندن کتاب ناخداآگاه به یاد صحنه های فیلم مصائب مسیح افتادم و شاید هدف نویسنده خلق مسیحی دیگر این بار به جای جلجتا (۳) در اُتفای (۴) قرن نوزدهم بوده است و اشاره به همان خاصیت تکرار پذیری تاریخ در شکل و شمایلی دیگر و باز عنصر انسانی مظلوم و برحق دیگری که مسیح وار گرفتار همان جنون توده ها می شود.

                                 

 

نکته دیگر اینکه در حین خواندن هی به خود نهیب می زنیم آیا می شود جمعیتی را که اینچنین اسیر و جنون و توحش شده اند را باور کرد ؟ و لحظه ای بعد به خود می گویی شاید نمونه های دیگری از این جنون و توحش را جایی دیده باشم در سراسر تاریخ بشری !!؟؟

 

کلام آخر اینکه:

 

کتاب بسیار کم حجم و ترجمه روانی دارد و اگر با جنبه های رئالیستی آن مشکلی ندارید خواندنش می تواند مفید باشد چراکه به اشتباه و خطای انسان ها در غالب جمعیت و اکثریت های ن آگاه و انباشته از خشم به خوبی اشاره می کند و خطر این اکثریت های ناآگاه و خشمگین و فجایعی را که بوجود آورند بخوبی به تصویر می کشد.

 

 

(۱) نویسنده و کاریکاتوریست فرانسوی متولد ۱۹۵۳ میلادی که تاکنون ۱۰ کتاب نوشته است.

(۲) نویسنده بلغاری - اینگلیسی ( ۱۹۰۵ - ۱۹۹۴ ) و بیشتر زندگی اش را صرف نوشتن کرد و برنده نوبل ادبی ۱۹۸۱

(۳) جلجتا نقطه ای در بیرون شهر بیت المقدس قدیم که حضرت عیسی (ع) صلیبی چوبی را تا آنجا حمل و سپس در آن نقطه مصلوب گردید.

(۴) دهکده محل وقوع حادثه در فرانسه کنونی

(۵) "توده و قدرت" اثری انقلابی از الیاس کانتی است که نگاهی جدید به روانشناسی و تاریخ بشریت دارد و یکی از عمیق ترین و تکان دهنده ترین تصویرسازی های صورت گرفته از وضعیت بشر را به خوانندگانش ارائه می کند.

 


پ.ن

(۱) این کتاب را چند ماه پیش خواندم ولی از آنجا که بنای کاری ام معرفی کتاب هایی است که می خوانم در واقع سعی کردم به خودم و وبلاگ بدهکار نباشم !!

(۲) موقعی که این کتاب را خریدم از داستانش اطلاعی نداشتم و انتخابم فقط بر اساس پرفروش بودن کتاب بود و تصوری هم که در مورد داستانش در نگاه اول بهش داشتم این بود که در مورد داستان و اتفاقات یک قبیله آدم خوار یا جزیره آدم خواران باشد !!! اما همان چند صفحه اول فهمیدم عجب تصور کودکانه ای بوده است  (((-:

 

 

۵ نظر ۰۷ آبان ۰۰ ، ۱۱:۱۰
سارا سماواتی منفرد

 

... معرفی کتاب ...

 

توی روزهایی که کرونا گرفته بودم و در قرنطینه اجباری به سر می بردم فرصت خواندن سریع رمان پلیس حافظه اثر نویسنده ژاپنی خانم یوکو اوگاوا و ترجمه آقای کیهان بهمنی از انتشارات آموت پیش آمد.

داستان کتاب در جزیره ای لا مکان رخ می دهد که تنها راه بقا و زندگی در آن تن دادن به قانون ناپدید شدن ها است.

این ناپدید شدن ها ابتدا از چیزهای کوچک شروع می شود و سرانجام کار به جایی می رسد که افراد به حالت از خود بیگانگی می رسند.

البته در روند روتین این ناپدید شدن ها یک مشکلی وجود دارد و آن این است که حافظه اقلیتی از آدم های آن جزیره خاطراتشان را فراموش نمی کنند و باعث زحمت می شوند !

کتاب تماما بر استعاره بنا شده ولی به نظرم نویسنده هدفش نقد این نوع نگاه تمامیت خواهانه است که همه باید همانند سیستم فکر کنند و هرکس چنین نباشد مطرود است و از حق زیستن محروم ( توتالیتاریسم ).

 

 

                                     

در طول داستان هرچه جلوتر می رویم فضای داستان از گرمی به سردی میل می کند و شاید همین یکی از دلایلی بود که از خواندنش لذت نبردم و راستش انتظار بیشتری از این کتاب داشتم اما نتوانستم باهاش ارتباط برقرار کنم.

آخرش گفتم کاش یک کتاب دیگه که تو لیستم بود خوانده بودم !

البته این نظر من هست و اصرار ندارم که حتما همینطور هست و ممکن خوانندگان دیگه این کتاب با من موافق نباشند.

یکی از بهترین توصیفات نویسنده تو این کتاب این هست که نوشتن را نوعی مقابله و مواجه با مرگ توصیف می کند که فکر کنم کاملا درست باشد.

شاید دوست داشتم تو آن دوران بیماری کتابی با حال و هوای بهتری را می خواندم.

اگر این کتاب را خواندید خوشحال میشم که حتما نظر خودتان را بگویید.

۲ نظر ۱۵ خرداد ۰۰ ، ۱۴:۵۱
سارا سماواتی منفرد