مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

آدمی به کلمه زنده است ...
مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید حتما نظر بدهید.

ممنون می شوم که وقت می گذارید.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

 

زیبایی همیشه خوب نیست ، ولی خوبی همیشه زیباست ...

۱۲ نظر ۱۳ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۰۴

امروز اول فوریه روز جهانی حجاب ۱ بود ...

در کشوری که در آستانه سی و نهمین سالگرد انقلابش می باشد و از قضا یکی از نماد های آن انقلاب هم به گواه تاریخ و هم سخنان رهبرانش حجاب زنان و بازگشت جامعه به رویکرد دینی و باورهای مذهبی بود حال چند روزی و شاید هم چند هفته ای است عده ای از زنان و دختران همان جامعه که در سیستم آموزشی برآمده از انقلاب پرورش یافته و رشد کرده اند شعار آزادی حجاب سر می دهد و روسری خویش را بر سر تکه چوبی می بند و بالای دستانشان می گیرند !!!!؟؟

چرا ؟

 

دوست دارم هرکسی مطلب را می خواند نظرش را هر چند کوتاه در این مورد بیان کند (ممنون میشم)

 

قبل از اینکه بلافاصله با عینک بد بینی صورت مساله را پاک کنیم و بگوییم کار،کار دشمن است ( البته منکر تحریک بیرونی تا حدی نمی توان شد ) و اینان فریب خورده و نادان هستند باید کمی اندیشید که چه شده که به اینجا رسیدیم؟ یا شاید چه کار کرده ایم که به اینجا رسیدیم ؟

البته این حرکت در حال حاضر محدود است و نمی توان آنرا به کل جامعه تعمیم داد اما همین مقدارش هم جای سوال و تفکر دارد .

منتظر نظراتتون هستم ...

 


( ۱ )  ابتکار نامگذاری این روز متعلق به نظمه خان یک زن مسلمان آمریکایی و پس از واکنش‌های اسلام هراسانه ناشی از واقعه ۱۱ سپتامبر می باشد .

در روز جهانی حجاب زنان غیر مسلمان از ادیان مختلف یک روز را با حجاب گذرانده و تجربه خود از حجاب را بیان می‌کنند.

در ایران هم ۱

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۰۱
سارا سماواتی منفرد

آن ساعت طبق برنامه کلاس دوم (ج) دبستان دخترانه مکتب صادق دیکته داشتیم.

من و بقیه همکلاسی هایم در حال نوشتن دیکته لغات بودیم . خانم معلم لغات را تک تک و بصورت شمرده می خواند و در طول و عرض نیمکت ها قدم می زد.

من سر میز کنار پنجره نشسته بودم و سرم بر روی دفتر دیکته ام بود.

۹ نظر ۰۶ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۴۹
سارا سماواتی منفرد

 

چشمهایت را می بوسم
می دانم،
هیچ کس
هیچ گاه
در هیچ لحظه ای از آفرینش؛
آن چه را که من
در گرگ و میش نگاه تو دیدم
نخواهد دید
چشمهایت را می بوسم،
و زیر بارانی از واژه های تکراری،
تازه می شوم.

 

متن از  : نیلوفر لارى پور

۲ نظر ۰۶ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۰۸

 

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم ؟

حال همه خوب است ، من اما نگرانم ...

 

 

شاعر : فاضل نظری

۳ نظر ۲۹ دی ۹۶ ، ۱۹:۴۵

چند روز پیش در مقابل اصرار خیلی زیاد یکی از همکلاسی های سابقم وسوسه شدم که در دورهمی آنها برای اولین بار شرکت کنم ؛ خوب در این سال ها تنها با میزبان گهگاهی ارتباطات و تماس تلفنی داشتم . 

وقتی به خانه دوستم رسیدم اولین مهمان بودم و بالطبع جز میزبان که شناخت بیشتری نسبت به من داشت بقیه ورود من را ندیدند و وقتی که بقیه مهمان ها آمدند

۷ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۶ ، ۱۷:۲۰
سارا سماواتی منفرد