مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

آدمی به کلمه زنده است ...
مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید حتما نظر بدهید.

ممنون می شوم که وقت می گذارید.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طنز» ثبت شده است

 

بازرگانی در بغداد زندگی میکرد روزی از خانه به قصد بازار بیرون آمد غریبه ای را دید که با حیرت و تعجب او را می نگرد.

به سوی خانه بازگشت و توشه ای اندک فراهم نمود و سوار بر اسب راهی سامراء شد.

شب در سامِراء منزلی گرفت و خواست که استراحت کُند که عزرائیل به سراغش آمد و گفت می خواهم جانت را بگیرم.

بازرگان گفت : ای فرشته مرگ می دانم که چاره ای جز تسلیم در مقابلت ندارم اما پیش از آنکه جانم را بگیری سوالی دارم که می خواهم به آن جواب دهی و آنگاه تسلیم تو هستم.

عزرائیل به او گفت : بپرس !

بازرگان گفت : صبح که از خانه بیرون آمدم و تو را دیدم چرا با تعجب و حیرت زده مرا نگاه می کردی؟!

عزرائیل گفت : برای اینکه وعده دیدار با تو در سامراء داشتم و هنگامی که تو را در بغداد دیدم متعجب شدم !!

آنگاه عزرائیل جان بازرگان بگرفت ...

 

نتیجه این داستان با شما ...

 

 

۱ نظر ۲۱ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۳۰
سارا سماواتی منفرد


سقراط وارد جمعی شد از مردان آتنی که گروهی نامتجانس از سوفیست ها و خطیبان و مردان سیاست تا دوستداران فلسفه در میانشان بود.

با صدای بلند خطاب به حاضرین گفت : « من از همه شما داناترم »

همه نگاه ها به سوی سقراط خیره شد و عده ای که او را نمی شناختند با خود گفتند عجب پیرمرد زشترو و گزافه گویی است !

بودند در آن میان عده ای هم که اورا می شناختند و می دانستند در پس این اظهار فضل ناشیانه حکمتی نهفته است.

پس از اندکی سقراط دوباره گفت :

    «  براستی که من داناترین شما هستم ! چراکه به نادانی خویش آگاهم و شما اینگونه نیستید. »

 

 

 

۱۹ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۰۰

 

این بنده خدا ترامپ هیچ کار و کاسبی ندارد که همه فکر و ذهنش ایران است ؟

فکر کنم هر شب به یاد ایران به خواب می رود و خواب ایران می بیند و از خواب بر می خیزد و روزی چند خط توئیت در مورد ایران می نویسد.

اگه اینجوری ادامه بده حتما اگه تا الان در میان پریزیدنت های آمریکایی رکورد بکار بردن نام ایران را در گینس را به نام خودش نزده باشه بزودی این اتفاق خواهد افتاد!

خوش به حال آمریکایی ها که اینقدر کشورشان بی مشکل هست که پریزیدنتش به جای حل مشکلات اونجا همش به فکر ایران و ایرانیان هست.

بنده خدا هی دوست دارد جلوی دوربین ها خودی نشان بده و هِی مصاحبه پشت مصاحبه با این شبکه و آن شبکه که بگوید عاشق سینه چاک مذاکره و گفتگو است.

توئیت پشت توئیت ، از یکی بوی جنگ به مشام ها می رسد و در دیگری در قامت انسانی ظاهر می گردد!

در توئیتی لبریز از خشم و انتقام و در جای دیگر مرد مسامحه و گفتگو !

حالا از شوخی گذشته اصل داستان همین ماجراهای کمدی است؟؟

یا شُوخی شُوخی قرار هست که جدی بشه !!

 

 

 

 

۷ نظر ۰۷ تیر ۹۸ ، ۲۱:۰۶
سارا سماواتی منفرد

  

    دیروز ...

 

 مردم :  آقا هوا نداریم !

 مسئولین محترم :  عوضش آب و برق دارید !

 

    امروز ...

 

 مردم :  آب هم که قطع شد ؟!

 مسئولین محترم :  عوضش برق که دارید !

 

    فردا ...

 

 مردمبرق هم که رفت !!

 مسئولین محترم : عوضش هنوز زنده اید !

 

 

الهام از کاریکاتور آقای محسن ظریفیان

 

۱۵ نظر ۲۵ تیر ۹۷ ، ۱۷:۱۰
سارا سماواتی منفرد