مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

زندگی را باید نوشید قبل از اینکه خیلی دیر شود

مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

زندگی را باید نوشید قبل از اینکه خیلی دیر شود

مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید حتما نظر بدهید.

ممنون می شوم که وقت می گذارید.

پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسافرت دو نفره» ثبت شده است

 بعد از فوت آقا جون منظورم پدر شوهرم هست برنامه جمعه ها صبحمان این هست که بریم بهشت زهرا و حالا که هوا گرمه و امکانش هست اغلب دونفره و با موتور می رویم مگه اینکه مامان ناهید هم بخواهد بیاید که بچه ها را هم می بریم و اگر لازم باشه من نمی روم و پیش بچه ها می مانم  تا علی و مامانش باهم  بروند ...

از وقتی بچه ها صبح ها می روند مهد کودک و دیگه پیش مادربزرگشان نمی مانند مامان ناهید عصر پنجشنبه ها اکثرا می آید و بچه ها را با خودش می بره تا من نفسی بکشم و این برعکس قبل شده و باعث شده که من برای رسیدن آخر هفته ها روز شماری کنم ...

این را هم بگم که خودش هم پنج شنبه صبح ها کارش اینه که بره بهشت زهرا و میگه دوست دارم تنها باشم . سوار مترو میشه و حلوایی که برای خیرات پخته توی ساک می گذارد و می‌رود و تا قبل از ظهر بر می گردد.

امروز هم طبق معمول جمعه های قبل ساعت ۶ با علیرضا زدیم بیرون و سر راهمان هم چند شاخه گل مثل همیشه گرفتیم ... غیر مزار آقا جون سر خاک چند نفر دیگه از جمله مادر بزرگ و پدر بزرگم هم رفتیم و سری هم به مزار شهدای اخیر زدیم و فاتحه ای خواندیم.

تا حالا قسمت نشده باهم یا مجردی کربلا بریم البته زمستان سال قبل خیلی نزدیک بود بواسطه تور زیارتی که اداره مان همراه خانواده برنامه ریزی کرده بود قسمت مان بشود و حتی پاسپورت هم گرفتیم .

من اولین بارم بود که پاسپورت می گرفتم و خوب نیاز به اجازه همسر بود و علی هم باید پاسپورتش را تمدید می کرد همه کارها را تو یک روز انجام دادیم و کلی خوشحال بودم که قرار هست اولین سفر خارج از کشورم زیارتی و آن هم سفر کربلا باشد اما بخاطر اتفاقات سوریه و جنگ لبنان و اینکه می گفتند خطرناکه کنسل شد )))-:

پیاده‌روی اربعین را هم بخاطر شلوغی اش و هم اینکه فعلا بخاطر بچه ها اصلا ترجیح نمی دهم و کلا علاقه ای به زیارت در ازدحام جمعیت و شلوغی ندارم حالا نه این فقط در مورد زیارت باشه حتی مسافرت تفریحی را هم در روزهایی که موج جمعیت به راه می افتند را اصلا دوست ندارم .

شاید باورتون نشه عین این اتفاق کنسل شدن هم در مورد سفری که قرار بود همراه مامانم به سوریه و زیارت حضرت زینب سلام الله علیها برویم نیز پیش آمد که علتش اتفاقات بهار عربی و شروع جنگ داخلی سوریه بود و دیگه هیچوقت هم پیش نیامد .

و اما ...

خیلی دوست دارم کتاب جدیدی را شروع کنم و بیام اینجا در موردش بنویسم ولی فعلا از اول سال تا حالا که نشده ... به خدا خنده دار نیست ولی فعلا می خواهم برم سراغ یک کتاب صوتی تا شاید طلسم بشکنه (((-:

 

۸ نظر ۱۸ مرداد ۰۴ ، ۲۲:۵۹
سارا سماواتی منفرد

 

اول از همه بابت غیبتم از پست قبلی تا الان و همچنین تاخیر در تبریک نوروز عذرخواهی می کنم.

پس نوروزتان پیروز و طاعاتتان مقبول درگاه الهی ، ان شا الله هرچی از خدا می خواهید در این شب های عزیز قدر برایتان مقدر و تعیین باشه. ( التماس دعا )

قرارم با خودم این بود که بیشتر برای معرفی کتاب اینجا بیایم و هنوزم هم بر همان قرار هستم .

مامان دو تا دختر کوچک و خیلی شیطون بودن که هنوز شیرخوار هستند و همچنین وظایف همسر شوهری رنگارنگ بودن به اضافه تمایل سماجت وار خودم به شاغل بودن علی رغم میل همسرجان که به چالش و اصطکاک میان ما هر از چندگاهی تبدیل میشه دیگه فرصت چندانی برای علایق شخصی ام باقی نمی گذارند.

از ۲۴ اسفند مامان هام هر دو دیگه بطور کامل رفتند سر خانه و زندگی خودشان و من و بچه ها دیگه همه اش با هم بودیم و از ۲۸ ام هم علیرضا خدا را شکر بصورت  تمام وقت بهمان ملحق شد.

دوم فروردین دو تا دخترها را برای ۲۴ ساعتی گذاشتیم پیش مادر شوهرم و من و علیرضا با هواپیما رفتیم مشهد زیارت امام رئوفم که خیلی بهش احتیاج داشتم و با اینکه این سفر دونفره یهویی و خیلی کوتاه بود ولی خیلی بهم حال داد و چسبید و سبکم کرد با اینکه مسافرت با بچه ها در سنین پایین حتما سخته ولی به علیرضا گفتم بیا خودمان را محدود نکنیم و هر از چندگاهی از این مسافرت های کوتاه ولی حال خوب کن بریم.

این سفر عیدی سوپرایزانه علیرضا بودش چون بهم در موردش تا قبل سال تحویل چیزی نگفته بود و یک دفعه سر سال تحویل بعد از اینکه دعای تحویل سال را با هم خواندیم و داشتیم دعا می کردیم علیرضا گفت سارا یک عیدی حول حالنا برات دارم و سوپرایزم کرد. 

برای من که تا اینجا امسال جزو بهترین تعطیلات عیدم بوده و این بیشتر به خاطر این بود که جمع چهار نفریمان از صبح تا شب باهم وقت گذراندیم و کلی عید دیدنی و افطاری همراه بچه ها این ور و آن ور رفتیم و واقعا حس و حال عجیبی این باهم بودن برای من داشت.

 

                                  

 

چندتا کتاب هست که ۱۴۰۲ خواندمشان اما بخاطر کمبود وقت موفق نشدم در اینجا در موردشان بنویسم که بعنوان بدهی ام به اینجا خواهند ماند.

  • سبکی تحمل ناپذیر هستی اثر خواندنی میلان کوندرا
  • تخم مرغ های شوم از میخائیل بولگانف
  • عزازیل از بوریس آکونین
  • چه کسی پالومینو مولرو را کشت از ماریو بارگاس یوسا
  • بی بی پیک از لودمیلا اولیتسکایا

 

درسته که ممکنه اینجا دیر به دیر بیام ولی حتما خواهم آمد.👋

 

۱ نظر ۱۲ فروردين ۰۳ ، ۱۵:۵۱
سارا سماواتی منفرد