داستان زنی که بی پروا می زیست
اما من نمی خواستم باز هم آن زن باشم ، آن زنی که به چشم های همسر آندریاس نگاه کرد و همه چیز را دریافت .
زنی که به من می گفت زندگی ما و حتی کوچکترین جزئیات آن از پیش مقدر شده است ، به دنیا می آیی ، به مدرسه می روی و به دانشگاه تا شوهر پیدا کنی.
ازدواج می کنی ( حتی اگر شوهرت بدترین مرد دنیا باشد ) فقط برای اینکه دیگران نتوانند بگویند هیچکس تو را نخواست .
صاحب فرزند می شوی ، پیر می شوی و آخرین روزهای زندگیت را در حالی سر می کنی که روی یک صندلی در پیاده رو نشسته ای و رهگذران را تماشا می کنی و وانمود می کنی از همه چیز زندگی باخبری ، در حالی که نمی توانی این ندا را در قلبت خاموش کنی که می گوید :
" می توانستی راه دیگری انتخاب کنی "
پ .ن :
آخرین کتابی که توانستم به لطف این چند روز تعطیلی بخوانم اسمش " جاسوس " است .
نوشته نویسنده معروف برزیلی پائولو کوئیلو
ترجمه از پرتو شریعتمداری و چاپ سوم از انتشارات جهان کتاب .
رمان " جاسوس " داستان ماتا هاری* است از زبان خودش در قالب آخرین نامه ای که قبل از اعدام به وکیلش می نویسد در میانه برزخ مرگ و بخشودگی .
* ماتاهاری رقصنده معروف و بدنامِ هلندی اصل که در واپسین سالهای جنگ جهانی اول در فرانسه به جرم جاسوسی متهم و سپس دستگیر و در نهایت اعدام گردید.
او زنی بود که بی پروا زندگی کرد و سرانجام بهای سنگینی نیز برای این جسارتش پرداخت .
کتاب امینه رو به نظرم لازم هر خانمی بخونه، البته شاید شما این کتاب رو خونده باشید .
نویسنده مسعود بهنود