مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

آدمی به کلمه زنده است ...
مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید حتما نظر بدهید.

ممنون می شوم که وقت می گذارید.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

روزهای کودکی

يكشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۱۵ ق.ظ

 

می خواهم برگردم به روزهای کودکی ...

آن زمان که پدر تنها قهرمانم بود !

عشق تنها در آغوش مادر خلاصه می شد ...

شانه های پدر بالاترین نقطه کره خاکی !

تنها درد من ، زخم زانوهایم !

بدترین دشمنم ، دختر عموی حسودم .

تنها چیزی هایی که می شکستند ، اسباب بازیهایم بودند .

آرزوی بزرگم داشتن یک دوچرخه جدید قرمز رنگ !

بزرگترین تجربه ام از استرس دیده نشدن موقع ناخنک زدن به خوراکی های یخچالمان !

و معنای قهرم تا قیامت ... خداحافظ تا فردا بود !!

۹۷/۰۱/۱۲
سارا سماواتی منفرد

دل نوشت

گذشته های دور

نظرات  (۸)

یادش بخیر...
پاسخ:
واقعاً

(-:
بله گذشته ها که بچه بودیم روزگارمان خیلی شرین بود ولی الان داره یکم تلخ میشه.
پاسخ:
تلخ و گس ...

ممنون (-:
کودکی رفت ولی ما در کودکی جاماندیم ...
پاسخ:
بله همینطوره ...

ممنون

(-:
سلام بر بانو سماواتی
آرزوی دل همه است.
مطلب تاثیرگذاری بود
ممنون
پاسخ:
سلام
ممنون

همینطوره ...البته نه همه !!!
من نمیخوام برگردم
پاسخ:
چه خوب ...

اجباری نیست !!!
۱۳ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۰۶ سید مقدام حیدری
سلام و روزهاتون به خیر
خدا بساط آرزوها و خواسته ها و دشمنی ها و کینه های خرد و کوچک دوران کودکی را زود جمع می کند، چون از بنده اش توقع بزرگ شدن دارد تا آرزوهایش بزرگ شود و دشمنی هایش عمیق و بزرگ، اهداف و آرمانهایش بزرگ، و کارها و اقداماتش بزرگ شود. خدا بزرگ است و بزرگی و بزرگان را دوست دارد.
بزرگ و بزرگوار باشید و با خواسته ها و آرزوها و احساسات بزرگتان زندگی خوشی داشته باشید. و فردا ان شاء الله وارث بهشتی بزرگ باشید.
شبتان خوش:)
پاسخ:
سلام

آقا سید چاره ای جز بزرگ شدن نداریم ولی دله دیگه بعضی وقت ها فیلش یاد هندستون میکنه ...

ممنون از حضور و توجهتان .

توکل به خدا

 ایام خوبی داشته باشید .
همین لحظه حاضرم برگردم به لحظه ناجوان مردانه تنبیه من در چهارم دبستان...
حالا چرا اون لحظه چون تلخ ترین اتفاق بچگیمه و حاضرم الانو ول کنم...بدترین دشمنم هم کلاسیم نادیا...
بزرگ ترین آرزویم نمیدونم 😕
واقعا مطلب خوبی نوشتی
پاسخ:
سلام
وای نه ... مطمئنم لحظه های شیرین زیادی داشتی که می تونی تو ذهنت آنها را تصور کنی .
ممنون عزیزم
ان شا الله لحظه های خوبی از این به بعد در انتظارت باشه .

(-:
تمام نظرم در این شکلک است :)
پاسخ:
(-:

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">