نباید همه این اتفاقات می افتاد ...
اول
در میان همه سر و صداهای دیروز از چهلم م ه س ا ام ی ن ی گرفته تا حمله تروریستی ناگهانی داعشیان در حرم حضرت شاهچراغ (ع) در شیراز ، فروریختن متروپل آبادان برای سومین بار و کشته شدن یک نفر دیگر در این حادثه دیگر از آن تراژدی هایی بود که دیگر تراژدی هم نیست و بیشتر به کمدی سیاه شباهت دارد.
کمدی سیاه بی تدبیری و رها شدگی !!
کمدی سیاهی که نگاهی عمیق و متفکرانه به آن نشان از فاجعه ای به مراتب بزرگتر و محتوم دارد.
دوم
حضرت حافظ می فرمایند :
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهرُوی ، که عمل بر مجاز کرد
ای کبک خوش خُرام کجا می روی ؟ بایست
غَرِّه مشو که گربه زاهدنماز کرد
سوم
نقل قولی از شاعر فلسطینی غسان کنفانی:
اتعرفین ما هو الوطن یا صفیة؟
الوطن هو الا یحدث ذالک کله !
می دانی وطن چیست صفیه خانم ؟
وطن یعنی این که نباید همه این اتفاقات می افتاد ...
چهارم
استاد شفیعی کدکنی هم می فرمایند :
گون از نسیم پرسید
به کجا چنین شتابان؟
دل من گرفته زین جا
هوس سفر نداری ؟
ز غبار این بیابان
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم.
سقرت به خیر !
اما ، تو و دوستی خدا را
چو از این کویر به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها
به باران
برسان سلام ما را ...
واقعا کویر وحشت...💔