یک پرونده کهنه
... پیشنهاد یک کتاب خوب ...
فکر کنم بهتر است همین اول خودم را لو بدهم و بگویم که رمان « یک پرونده کهنه » (۱) نوشته آقای رضا جولایی(۲) نویسنده خوب و صاحب سبک معاصر را دوست داشتم و از خواندنش هم خیلی لذّت بردم و هم به اطلاعات تاریخی و هم آگاهی های خودم اضافه شد.
داستان وقایع این کتاب در تهران سال ۱۳۲۶ می گذرد ، همان سالی که محمد مسعود(۳) ترور شد که مصادف با اوج فعالیت ها و و برو بیای حزب توده بوده است و از زبان سوم شخص محدود به ذهن کاراکترهای داستان روایت می شود. نویسنده تمام تلاشش را جهت کاویدن ذهنیت ها و دلمشغولی های آدم های داستانش می کند و اینکه آیا آنها واقعا نیتی آرمان خواهانه دارند ؟؟؟
جولایی علاقه خاصی در کنکاش در تاریخ و آمیختن شخصیت های واقعی تاریخی معاصر و گاهاً افراد خیالی با هم برای روایت تاریخ و وقایع آن دارد.
رضا جولایی همیشه هم مخاطب خاص و هم مخاطب عام رُمان هایش را راضی می کند.
او در جایی در پاسخ به این علاقه می گوید :
ما همچنان در همان دوران تاریخی داریم درجا می زنیم ، آن دوره منفک از روزگار ما نیست و نگرش ما به جهان هنوز شبیه آن دوران است .
نمی خواهم مطلب را بیشتر از این طولانی کنم اما خواندن این کتاب را اگر به کتاب های تاریخی و تاریخ معاصر علاقه مند هستید و هم داستان خوب و خوش روایت و تامل برانگیز دوست دارید و هم داستانی که شاید کمتر در موردش شنیده باشید و براتون تازگی داشته باشد حتما خواندن این کتاب را توصیه می کنم.
لذت متن :
می گویند کسانی که می خواهند با شتاب بشر را نجات دهند دشمن بشریت خواهند شد.
می گویند تعصب عقیدتی اسارت می آورد و می گویند وقتی اندیشه انسان منزوی شد انسان با خودش هم بیگانه می شود.
ملت خواب است و دوست دارد خواب باشد و خواب ببیند ، دوست ندارد کسی خوابش را بهم بزند. تازه وقتی بیدار می شود هم هنوز خمار است و درست و حسابی درست و غلط را نمی بیند !
و تازه درست و غلط چیست ؟؟!
ما زن ها شاید تا به حال درک کمتری از زمانه و جهان خود داشته ایم ، شاید به دلیل آنکه شما مردها می خواهید یک تنه جهان را بچرخانید و شاید به این دلیل که از ازل مادر خلق شده ایم ، و شاید هم شما فرصت دانستن را از ما گرفته اید اما ما حسابگرانه تر از شما به زندگی نگاه می کنیم و این عمق و حسابگری را از آن مادربزرگ هایی که قرن هاست رنج بیشتری از زندگی بر دوش آنها بوده است به ارث برده باشیم.
(۱) رمانی تاریخی - اجتماعی پیرامون ترور محمد مسعود و وقایع منجر به آن و نقش حزب توده و برنده اولین دوره جایزه ادبی احمد محمود.
(۲) آقای رضا جولایی نویسنده صاحب سبک کشورمان و متولد ۱۳۲۹ که آثار چاپ شده اش به غیر از کتاب یک پرونده کهنه عبارتند از « حکایت سلسله پشت کمانان »، « جامه به خوناب »، « شب ظلمانی یلدا »، « حدیث دردکشان »، « تالار طربخانه »، « جاودانگان »، « نسترنهای صورتی »، « بارانهای سبز » و « سیماب و کیمیای جان » ، « پاییز ۳۲ » .
(۳) محمد مسعود روزنامه نگار ایرانی متولد ۱۲۸۰ ه.ش در شهر قم و مدیر روزنامه مرد امروز که بیان صریحی داشت و مقالات انتقادی و افشاگرانه تند و تیزی در روزنامه اش منتشر می کرد.
پ.ن
بعد از مدت ها ســـــلــام
ببخشید که مدتی نبودم این روزهای کوتاه و سرد پاییزی و زمستانی بیشتر سعی می کنم که کمتر حرف بزنم و بنویسم و بیشتر بخوانم به کارهای شخص و منزل برسم و پیاده روی روزانه را حتما داشته باشم و اگه شد و هوا اجازه داد کوه هم بروم و دیگه اینکه بیشتر از قبل بخوابم و مهمتر اینکه همسر مورد علاقه و دلخواه علی آقا در همه زمینه ها باشم و کمتر سوال کنم !
شاید در مورد تغییر اسم وبلاگ براتون سوال پیش آمده باشد؟
فعلا چند روزی است که این تصمیم را گرفتم و فعلا آزمایشی و قطعی نیست
شاید نتوانم از اسم قبلی دل بکنم چون اصلا برام دل کندنی نیست !
خودم هم نمی دانم چرا یک دفعه ای یک شب سرد پاییزی زد به سرم و به فکر تغییر اسم وبلاگ افتادم ...
منتظر نظراتتون هستم ؟؟؟
چند روز بعد نوشت :
اگر خُرده نگیرید نتوانستم با خودم جهت تغییر اسم کنار بیایم و تصمیمی فکر نشده و زودگذر بود !
اصلا نمی دانم این فکر یک دفعه از کجا آمدش ؟
اصلا چرا چیزی که دوست دارم را باید تغییر دهم ؟
وقتی هر روز سایه اش روی سرم است و همراه همیشگی ام است و هر روز حضورش را با همه وجود لمس می کنم .
تازه یک چیز دیگه هم همان احساس دین و تعلق خاطر به آن هدف های اولیه ام در بلاگ نویسی نیز وجود دارد.
بنابراین اینجا همان مخــروط نـاقـص مشــکـی مـن با همه کاستی ها و نواقصش خواهد ماند .
مَنْ تَفَکرَ فِی آلاءِاللَّهِ وُفِّقَ { هرکس در نعمت های پروردگار بیاندیشد ، موفق می شود }
همه چیز قابل تغییره، چون جهان در حال تغییر است.
اگر رو به بالا باشد، چه بهتر...
فقط خود تغییر، تغییر نمیکند.
البته به قول حکیم نظامی تغییر ناپذیر اصلی خداست: آنچه تغیّر نپذیرد توئی
همین تغییر باعث شد که « در بارۀ سارا» را دوباره بخونم و...
در بارۀ نام وبلاگ:
ما درون را بنگریم و حال را....