لشگر چادر تو خانه خرابی ها کرد
شب بارانی بود و آبستن یک گریه ی طولانی !
راه می رفتم و هی خون جگر می خوردم
در سرم فکر و خیالی که نمی دانی بود !
ناگه چو مهتاب زان میان گذشتی ...
آه لشکر چادر تو خانه خرابی ها کرد !!
همه ی مصر به دنبال زلیخا بودند!
چو ندیده بودند تو را چنین دیوانه بودند!
دریاب مرا دلبر بارانی من ...
پی نوشت :
اصل این شعر با نام " لشکر چادر تو خانه خرابی ها کرد " برای شاعر معاصر گرانقدر آقای " مرتضی عابد پور لنگرودی" هست. (در قسمت پیوند های روزانه هم اصل شعر را قرار دادم )
و اما ...
شعری که مربوط به این پُست هست از در هم ریزی و تغییر شعر ایشان و ناشی از تراوشات ذهن همسر جان بنده در این ایام قرنطینه خانگی و پس از وبگردی های این چند روزه هست.
خلاصه که همسر جان فیلشان یاد هندوستان نموده اند و جهت تشکر از تحمل ایشان در خانه توسط اینجانب هوس شعر گفتن به سرشان زده و خوب نتیجه این شده دیگه !! به بزرگی خودتان ببخشید
تو اخبار آمده بود که دعواهای زناشویی تو این مدت سه برابر شده !
تو در همسایه ما که اینجوری بوده دیشب و امروز صبح دو تا از همسایه ها زن و شوهر حسابی فحش و فحش کاری داشتند .
واقعا؟ دعواها جوک بودا.