نیم دانگ پیونگ یانگ
... پیشنهاد کتاب ...
همیشه در مورد کره شمالی کنجکاو بودم که در این بزرگترین پادگان - کشور جهان چه می گذرد ؟!
سرزمینی با مردمانی مرموز و رازهایی سر به مُهر که اطلاعات چندانی از آن در دست نیست.
هر وقت اسم کره شمالی می آمد با خود می گفتم مردمانش چگونه می اندیشند و تفاوتشان با همسایه جنوبی که مسیر رشد و توسعه را به خوبی پیموده و جزو اقتصاد های برتر و پیشرفته از لحاظ تکنولوژی قرار دارد چیست ؟؟ دلیل این یک بام و دو هوا چیست ؟؟!
این سوال ها همیشه ته ذهنم بودند تا اینکه اتفاقی کتاب نیم دانگ پیونگ یانگ آقای رضا امیرخانی را شروع کردم. برخلاف انتظار اولیه که فکر می کردم کتاب جالبی نباشد و با نگاهی یک طرفه نوشته شده باشد از خواندنش لذت بردم و مجذوب سبک نگارشی آقای نویسنده شدم و نتوانستم کتاب را تا انتها رها کنم. ( کلی هم نکات جالبش را خط کشیدم )
آقایی امیرخانی سفرنامه نویس خیلی چیره دست و خوبی هستند و در این سفرنامه که ره آورد دو سفرشان است سعی کرده اند با قلمی روان شرحی منصفانه از اوضاع و احوال این کشور و مردمانش ارائه دهند.
سفر اول در سال ۹۷ ایشان بهمراه تعدادی اعضای حزب موتلفه اسلامی که گویا خواهرخوانده حزب کمونیست کارگران کره شمالی محسوب می شوند (۱) و بار دوم به واسطه آشنایی هایی که از سفر نخست نصیبشان شده بصورت کمی مستقل تر راهی کشوری می شوند که هیچ خارجی نمی تواند به راحتی به آن وارد یا خارج شود.
به هر حال این کتاب سفرنامه خواندنی هست که جواب خیلی از سوالاتم را در آن پیدا کردم و باید بگم وجود لایه های طنزی شیرین که نمی دانم آیا جزو سبک نگارشی نویسنده هست یا خیر آنرا جذاب تر و دلچسب تر هم کرده است.
در ادامه در قسمت لذت متن چند نمونه از نکات جالب کتاب را بصورت نمونه آورده ام امیدوارم بخوانید و لذت ببرید.
رشد در ساخت سلاح هسته ای مجموعاً به معنای توسعه نیست .
برای تامین برق متکی به نیروگاه های ذغال سنگی بودند !
سوال جدی تر و اساسی تر اینجاست که چرا پیشرفت های نظامی نتوانسته باعث پیشرفت در امور غیر نظامی و صنایع عادی شود ؟ همان سوالی که مشابه اش را در ایران خودمان داریم که وقتی موشک نقطه زن داریم و نفربر می سازیم اما قادر به تولید خودروی جدید و بروز نیستیم؟
این رشد (نظامی) اولا با تزریق غیر اقتصادی پول صورت می گیرد. شما تصمیم گرفتی به هر قیمتی شده به این تکنولوژی دست پیدا کنی و از طرفی چون نمونه ات مثل بازار خودرو بزرگ نیست و قیمت آن مشخص نیست پس هر هزینه ای توجیه دارد. اما بازار خودرو پذیرش نمونه گرانتر را به دلیل تیراژ بالاتر ندارد و قیمت تمام شده با قیمت تمام شده جهانی مقایسه می شود.
دوما تخصص های مورد نیاز کالای تجاری (همگانی) فراگیر است و نظام کارآمد آموزشی باید پشتش باشد اما در صنایع موشکی چهار-پنج تخصص جدی سر و ته یک موشک بسته می شود ولی در ساده ترین خودرو هزاران تخصص باید در کنار هم کار جمعی کنند.
سوما اینکه علم دموکراتیک می تواند نیاز همگانی را پاسخ دهد اما علم ناقص و یک جانبه دست بالا با سعی و خطای بسیار می تواند محصولی غیر رقابتی با هزینه ای نامحدود و گران تولید کند که پاسخ گوی شرایط رقابتی و افکار عمومی نیست.
آزادی با احساس آزادی متفاوت است ، همانگونه که استبداد با احساس استبداد . در بسیاری از کشورهای استبدادزده مردم در دراز مدت احساس نیاز به آزادی را از دست می دهند.یادم می آید که در میدانی در پیونگ یانگ کلی دانش آموز جمع شده بودند و سرودی می خواندند که معنایش می شد که ما شادترین مردم جهانیم !! به نظرم عمیقا به این باور داشتند چون امکان مقایسه نداشتند (۲) .
به گمانم تغییرات در سوالات انسان ایرانی بسیار مهم است . اگر سوالات در دهه ۶۰ شمسی به افق و آینده بر می گشت در دهه ۷۰ هنگامه سوال اساسی حق حکومت بود که به مشروعیت و مقبولیت می انجامید دهه ۸۰ ادامه همین تفکر به توسعه و تقدم و تاخر انواع توسعه رسید و اما دهه نود هیچ نشانه ای از پیشرفت سوال انسان ایرانی دیده نمی شود و سوال انسان ایرانی تبدیل شده به کارآمدی و ناکارآمدی ؟
حزبی مقتدر پشت همه این نظم دهشتناک است . این یک استبداد فردی نیست و به یک دستگاه بسته حزبی با نظام طبقاتی و ساختار عمودی شبیه است.
چرا این رستوران معروف است ؟ این رستورانِ سگ است ! چه اسم خوبی حالا چرا این اسم را گذاشته اند ؟! خوب ... اینجا غذاهاش با گوشت سگ است ... رستوران بولگوگی .
نکته اصلی چیز دیگری است ما باید خودمان را به آنها عرضه کنیم ( وارد گفتگو شویم ) البته اگر فرار نکنند آنها شروع کننده هیچ رابطه ای نیستند یعنی نسبت به غیر غایبند ... !
(۱) گویا روابط نزدیکی بین این دو حزب برقرار است و طرف ایرانی نگاهی کاریزماتیک به برادر خوانده اش دارد.
(۲) کلا چیزی به اسم اینترنت در این کشور یا حتی کتاب و موسیقی و کلا رسانه ها به شکل نوین وجود ندارند.