مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

زندگی را باید نوشید قبل از اینکه خیلی دیر شود

مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

زندگی را باید نوشید قبل از اینکه خیلی دیر شود

مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید و حتی اگر دوست نداشتید
و موافق نبودید ممنون می شوم که کمی وقت بگذارید و
نظر بدهید حتی کوتاه ، چون من گوش شنوایی دارم ...


آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل نوشت» ثبت شده است

 

اگر ایران تو را نداشت این همه بغضِ در گلو مانده ، این همه زخمِ بر جان خورده ، این همه داغِ بر دل نشسته ، این همه درد را کجا مرهم می گذاشتیم ؟

در میانِ غربت و نامردمانی ها کجا پناهمان می دادند؟

حضرت آرام و قرار اگر در این سرزمین نبودی ، توکه نه ، اما ما چقدر غریب می ماندیم ...

 

 

پ.ن

نویسنده این متن مژده لواسانی.

داشتم فکر می کردم کاش الان تو مشهد و حرم امام رضا بودم که این متن را دیدم و حالم را خیلی خوب کرد 😊

۵ نظر ۰۷ آبان ۹۸ ، ۱۴:۱۵

می گویند گذشته دیگه گذشته ولی آیا می شود بدون نگاه به تو ای گذشته عزیزم به سوی آینده رفت ؟

من کلا تو رو خیلی دوست دارم و آرزویم این هست که برگردم پیش تو و خیلی کارهایی که باید می کردیم و نکردیم را از نو باهم انجام دهیم اما وقتی به تو فکر می کنم می بینم از تو متنفر هم هستم ! حکایت تو و من حکایت عجیبی است.

۱۴ مهر ۹۸ ، ۰۹:۵۰
سارا سماواتی منفرد

 

دقّت کردید تو ایران همه یک طوری رفتار می کنند که سرشان کلاه رفته و چون این احساس را دارند پس فکر می کنند حق دارند و باید سر دیگران کلاه بگذارند !!

اصلا طرف یک طوری رفتار می کند که طلبکار هست و تاوان همه اتفّاقات زندگیش را می خواهد از شما بگیرد !!

۲ نظر ۳۰ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۴۵
سارا سماواتی منفرد

 

برای کربلایی شدن باید از همه چیزت بگذری حتی از خودت ...

وگرنه هیچوقت از قبرستان تعلقات بیرون نخواهی آمد و اگر هم بیایی یا به بیراهه خواهی رفت یا در میانه راه به یزید خواهی پیوست ...
کم نبودند آنها که سینه چاک حسین (ع) می نمودند اما آنجا که باید فریاد بزنند،سکوت کردند و آنجا که باید پا در رکاب کنند،گوشه انزوا برگزیدند و سر در گریبان دنیا فرو بردند.

برای رسیدن به حسین (ع) هم شور می باید و هم شعور ...

 

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ

 

 

پ.ن

متن از من نیست و نویسنده آنرا هم نمی شناسم.

۶ نظر ۱۸ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۴۸

تصور من از آینده چیزی گنگ و نامفهوم است،چیزی ترسناک و در عین حال کاملا مبهم ...

مثل این می ماند که در قایقی در میان اقیانوس نشسته باشی و سطح اقیانوس را مه گرفته باشد و تو ندانی در چند متری تو چه چیزی وجود دارد ؟؟ در این وضعیت آیا خبری از افق های دور و ملموس هست تا مسیرت را به آن سوی تنظیم کنی؟؟

هر وقت به آینده فکر می کنم سرم گیج می رود بی درنگ به سوی تخت خواب می روم و چشمهایم را می بندم و سعی می کنم فراموش کنم.

گرچه همیشه سعی می کردم خود را برای آینده مهیا کنم اما دیگر این فضای گنگ و مه آلود که هیچ پرتویی از پرتوهای خورشید قادر نیست آنرا بشکافد رمقی و حوصله ای برایم باقی نگذاشته است.

به هر حال فکر می کنم همین امروز و فردای ملموس بهتر است و آنرا چونان در آغوش می کشم و محکم نگهش می دارم مبادا که بگریزد ولی او هم اهل ماندن نیست پس بهتر آنست با آنکه گریز پا و عجول هست با هر ترفندی که شده بیشتر از حضورش بهره ببرم.

امید همچون کور سویی خیالی در ذهنم وادارم می کند پارو بزنم و نگاهم را به داخل و امواج کنار قایق بدوزم این شاید یگانه داشته من است.

 

پ.ن

الان این فقظ یک نوشته است و حال من هم از همیشه خوبتر هست .

۵ نظر ۱۲ تیر ۹۸ ، ۱۹:۱۸
سارا سماواتی منفرد

 

دردم نهفته به زٍ طبیبان مدعی    

باشد که از خزانه غیبم دوا کنند ...

۱۲ بهمن ۹۷ ، ۰۹:۰۰