مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

زندگی را باید نوشید قبل از اینکه خیلی دیر شود

مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

زندگی را باید نوشید قبل از اینکه خیلی دیر شود

مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید و حتی اگر دوست نداشتید
و موافق نبودید ممنون می شوم که کمی وقت بگذارید و
نظر بدهید حتی کوتاه ، چون من گوش شنوایی دارم ...


آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

 

 

   ظاهرا بر زن چو آب ار غالبی
   باطنا مغلوب و زن را طالبی

                    

                       گفت پیغامبر که زن بر عاقلان                    

      غالب آید سخت و بر صاحب‌دلان   

             

   باز بر زن جاهلان چیره شوند 

       زآن که ایشان تُند و بَس خیره روند     

         

               کم بودشان رقّت و لطف و وَداد               

زآن که حیوانیست غالب بر نهاد

 

مِهر و رِقَّت وصفِ انسانی بود

خشم و شهوت وصفِ حیوانی بود

 

پَرتوِ حَقَّست آن معشوق نیست

 خالقست آن گوییا مخلوق نیست 

 

مثنوی معنوی بخش 118 و 119

۹ نظر ۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۶:۳۷

به حساب لوس بازی که این روزها تو بعضی از وبلاگ ها مد شده نگذارید ولی راستش تصمیم داشتم فعلا نباشم !

خخخخخخ اما هستم 😁

دلیلش هم این هست که خیلی وقت کم می آورم اصلا نمی دانم چرا نیمه دوم سال عقربه های ساعت چهار نعل می تازند و چون هر روز خدا من از همه کارها و برنامه های روزانه ام  عقب هستم راستش ترجیح می دهم آنها را در اولویت داشته باشم .

کارهای خانه هر چه می گذرد برایم سنگین تر می شوند و اصلا به کارها یی که دوست دارم نمی رسم که یکیش همین جا است !

کرونای موذی افسار گسیخته و تهاجمی تر از دیروز در شهر غوغا می کند و جالب اینکه کسانی که دستی بر آمار و ارقام دارند خواهان تعطیلی اجباری و قهری تهران هستند ولی مجریان امر گوششان سنگین و کر هست و از آن بدتر مطالبه عمومی هم وجود ندارد و ظاهرا خیلی ها تصورشان این است که مرگ فقط برای همسایه است !

لحظه هایی هست که می خواهم دست بندازم و ماسک روی صورتم را پاره کنم چون واقعا حالت خفگی بهم دست می دهد و از شانس بد تمام تایم کاری باید ماسک داشته باشیم کاش یکی می گفت کی تمام میشود ؟؟؟

بخاطر این ویروس جهنمی و گرانی هر روز باید هر جوری شده غذا درست کنم قبلا یک موقع هایی می شد از بیرون یک چیزهایی گرفت اما الان هم خیلی گران شده و هم خوب رسیکش بالا است.

بدتر از آن شستن روزانه لباس های بیرون از خانه است که من و همسرم هر روز سر شستن شلوارش بگو مگو داریم و بیچاره ماشین لباسشویمان که ناله اش صدای همه همسایه ها را درآورده!

از همه بدتر این وسواس که  به هرچی دست می زنم  باید بعدش دستام را ضد عفونی کنم...

خیلی از این شاخه به اون شاخه رفتم ... بگذریم ...

در دنیایی که می گویند طوفانی در غربی ترین نقطه ممکن است ناشی از بال زدن پروانه ای در شرقی ترین نقطه اش باشد من چگونه باور کنم که آمدن فلان آقا نمی تواند در وضعیت این روزهایمان بی تاثیر باشد گرچه نقش اعمال و تصمیمات تصمیم گیران و کنشگران داخلی را نیز نمی توان منکر شد.

حرف زیاد است اما بماند ...

 

 

 

 

 

۳ نظر ۱۳ آبان ۹۹ ، ۲۳:۵۹
سارا سماواتی منفرد

 

... معرفی کتاب ...

 

رمان خارجی  " ما تمامش می کنیم "  مارگارت کالین هووِر * ( نویسنده نیویورک تایمز ) که ناشر ایرانی آن هم نشر آموت و ترجمه آرتمیس مسعودی هست را بالاخره تمام کردم.

قصد ندارم کلیت داستان را لو بدهم که اگه خواستید بخوانیدش بهرحال از لذت خوانش کتاب کاسته نشود.

نظر من در مورد ( البته خواننده های دیگه این کتاب ممکنه موافق نباشند ) این کتاب یک رمان عامه پسند با داستانی تک خطی و سرگرم کننده است . کتاب 380 صفحه است و هدف نویسنده نقد انتخاب زنان یک نسل قبل جامعه خودش در موقعیت همسرآزاری و زنان امروزی تر آن جامعه با هدف درس گرفتن از گذشته هست .

نویسنده می خواهد بگوید ما یکبار به دنیا می آییم و یکبار حق زندگی داریم و بهتر است آنرا با فرصت سوزی تباه نکنیم اگر در رابطه یا زندگی از کسی که دوستش داریم آسیب می بینیم باید ادامه ندهیم ، تفکری که شاید خیلی با فرهنگ شرقی و سنتی جامعه ما که میگه زن با چادر سفید میره خانه بخت و با کفن سفید بیرون می آید سازگار نیست . ( الان ممکنه اینجور نباشه اما مادران ما اینچنین بودند )

قصدم نقد نظر نویسنده نیست فقط خواستم بگویم هدف نویسنده را در انتهای کتاب در همین چند جمله میشود خلاصه کرد.

در مورد ویراستاری و جمله بندی کتاب هم باید بگم می توانست بهتر باشد و وقت بیشتری رویش بگذارند.

پشت جلد کتاب در موردش گفته :

" ما تمامش می کنیم یک داستان عاشقانه معمولی نیست این کتاب قلبتان را می شکند و هزمان آنرا از امید لبریز می کند و تا انتهای داستان در میان گریه خواهید خندید!! "

کتاب گرچه زنانه هست اما برای آقایان و اینکه چگونه باید با همسرانشان یا جنس مخالف رفتار کنند هم مفید است.

و این جمله که : فکر می کنم هر کتابی ارزش یک بار خواندن را دارد البته به شرطی که وقتش را داشته باشی !!

 

  

 

* مارگارت کالین هوور نویسنده چهل ساله آمریکایی که از پاورقی های داستانیش در نیویرک تایمز هفت کتاب پرفروش به چاپ رسیده است

 

 

   گزیده ای از متن کتاب : 

 

دهانش را به طرف گوشم می آورد و می گوید : « تو زن منی ، قراره من از تو در مقابل هیولا ها مواظبت کنم نه اینکه خودم برات هیولا باشم »

مرا با چنان ناامیدی ای نگه می دارد که شروع به لرزیدن می کند.

هرگز در زندگی ام ندیده ام انسانی چنین رنجی بکشد.

این حالتش مرا دگرگون می کند ، از درون فرو می ریزم فقط می خواهم قلبم را محکم دور قلب او بپیچم .

با وجود تمام حرف هایی که به من زده هنوز برای اینکه او را ببخشم با خودم کلنجار می روم قسم خورده بودم که اگر یکبار دیگر به من صدمه بزند او را ترک خواهم کرد.

۱۱ نظر ۳۱ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۱۵
سارا سماواتی منفرد

 

زن ها می توانند در اوج دلتنگی لبخند بزنند و در اوج نگرانی آرام و شاد باشند و مثل همیشه با پرحرفی سرت رادرد بیاورند و غذای دلخواهت را بپزند !

همچون کودکان قهر قهر تا قیامتشان چند دقیقه بیشتر نباشد ...  

زن ها می توانند با قلبی شکسته بازهم دوستت بدارند ، ببخشند و بخندند !

تو از طرز آرایش موهایش یا رنگ رژ لبی که صبح زده یا رنگ ناخن هایش ،لباس و رنگ روسری اش یا حتی حرف هایش هرگز نمی توانی حدس بزنی که زنی که روبه رویت ایستاده دلتنگ است یا دلشکسته!!؟

مرد من فقط یک چیز را بدان ...

 

  " زن بودن کار ساده ای نیست "

۵ نظر ۰۳ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۰۵
سارا سماواتی منفرد

آقای شوهر چند وقتی هست که رفته تو نخ سیگار و سیگاری هست که پشت سیگار روشن می کند.

حتی چند باری هم که تو خانه تنها بودیم از من خواست که گاهی باهاش همراهی کنم!! من هم برای اینکه ناراحت نشه و از آنجا که دوست داشتم یکبار هم که شده امتحان کنم ببینم این همه سر و دست شکستن برای چی هست یکبار یکی از نصفه سیگارهایش را گرفتم و پُکی زدم و بعدش کلی سرفه و این حرفا .

راستش درست نمی دانم از کی سیگار کشیدنش این قدر  زیاد شده ؟!

اما مطمئنم که چند ماهی بیشتر نیست و قبل ترها تفنّنی چی میشد که دری به تخته بخوره تا سیگاری روشن کند.

۱۸ نظر ۲۸ تیر ۹۹ ، ۲۳:۲۸
سارا سماواتی منفرد

 

روز به شب میرسد و شب به روز

احساس خالی می شود از احساس

خشم طغیان نمی کند

اشک فرار نمی کند از کاسه چشم

خنده روی لب نمی نشیند

خاطرات شیرین تلخ می شود

خاطرات تلخ ، شیرین

خواب پر از هواست

مرگ زنده می شود

و زندگی می میرد

و این من ... !

و این سیاه چال من بی من می شود .

 

پ.ن

پس کی از دست کرونا خلاص می شویم ؟ احساس می کنم تیرگی ها و اندوه دلتنگی اطرافم دو چندان شده و قدرت تحرک ندارم .

 

۲۷ تیر ۹۹ ، ۱۰:۰۹
سارا سماواتی منفرد