مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

الــــــــــســــــــلــــــام علـــــیـــــــکــــــــ یـــا ابـــا عــبــــدالـــلــه الــحــــــســـــــــیــــــن (ع)

مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

الــــــــــســــــــلــــــام علـــــیـــــــکــــــــ یـــا ابـــا عــبــــدالـــلــه الــحــــــســـــــــیــــــن (ع)

مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید حتما نظر بدهید.

ممنون می شوم که وقت می گذارید.

پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

 

چند روزی بود می خواستم بیایم اینجا ولی بدجوری پُشتم باد خورده بود !

بدجوری درگیر خودم ، زندگی و شُغلم بودم ولی کرونا که آمد حداقل تا حدودی از دست شُغلم و مسئولیت بیرون از خانه خلاص شدم.

این هفته آخرِ سالی که گذشت در قرنطینه و تنهایی شیرینم مشغول خانه تکانی و رُفت و روب بودم .

زمانهایی هم که علی نبود با خودم خلوت می کردم و به خیلی چیزها فکر می کردم ...

خیلی چیزها که باید دوباره مرورشان می کردم ...

چیزهایی که باید در موردشان حسابی تجدید نظر کنم ...

به کارهایی که دوست داشتم انجام بدهم و انجام ندادم ...

به سفرهایی که دوست دارم بروم و نرفتم ...

به کتاب هایی که می خواستم بخوانم و نخواندم

به غذاهایی که می خواستم بپزم و نپختم ...

به لبخندهایی که باید می زدم و نزدم ...

این روزها بیرون رفتن ، خرید کردن و در یک کلام عادی بودن خیلی سخت و دشوار شده است.

وسواس دست شستن های پی در پی ، دستکش لاتکس دست کردن و ماسک زدن و مواظب این بودن که دستت به صورت و دهان و چشمت نخورد !

وسواس و استرس ...

همه اینها خیلی عصبیم می کنند ...

عصبی می شوم وقتی مردم را در صف ها و در جاده ها و در خیابان ها بی خیال می بینم.

بی خیالی و سهل انگاری و ناشی گری هم حد و حدودی دارد.

 

پ.ن :

 

ببخشید یادم رفت ... سلام ...

 

سال نو مبارک ...

 

 

۶ نظر ۰۳ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۲۵
سارا سماواتی منفرد

 

 

بانگ آمد چه میدوی ؟؟   ... بنگر !!

 

 

 

 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۸ ، ۰۹:۱۵

 

پرده اول :

شب قبل با علیرضا حسابی جر و بحثم  شده بود و با اوقات تلخی خوابیدیم و صبح هم کمی دیرتر بلند شدم و خواب ماندم. این باعث شد با استرس از خانه زدم بیرون ، تو خودم بودم و داشتم به حرفهای دیشب علی فکر می کردم که صدای گرمپ برخورد یک چیزی به ماشین مثل یک پتک خورد تو سرم .

تو حالت گیج و ویجی و شوک از صدای برخورد بودم و قلبم داشت می آمد تو دهنم که از آیینه دیدم یک پژو از پشت زده به من تا آمدم به خودم بجنبم و کمربند ایمنی را باز کنم و بیام پایین ببینم چی شده دیدم راننده پژو آر دی نقره ای با چابکی خاصی دنده عقب گرفت و با سرعت زیادی گاز داد و رفت !!

من ماندم گیج و مبهوت و صدای بوق ماشین هایی که تازه به صحنه رسیده بودند و بد و بیراهش را به من می دادند که چرا راه را بسته ام !

یکی هم شیشه را داد پایین و در حالیکه بوق مزد گفت : " چی گم کردی ... ... !! "

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۸ ، ۱۹:۰۰
سارا سماواتی منفرد

 

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است

شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است

آنچنان می فشرد فاصله راه نفسم

که اگر زود اگر زود بیایی دیر است

رفتنت نقطه پایان خوشی هایم بود

دلم از هرچه و هرکس که بگویی سیر است

سایه ای مانده ز من بی تو که آینه هم

طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است

کاش می بودی و با چشم خودت می دیدی

که چگونه نفسم با غم تو در گیر است

تارهای نفسم را به زمان می بافم

که تو شاید برسی ، حیف که بی تاثیر است ...

 

شاعر : سوگل مشایخی

 

 

۴ نظر ۱۴ آذر ۹۸ ، ۰۸:۴۷
سارا سماواتی منفرد

 

فیلم The shallows یا " کم عمق " که " آبهای کم عمق " هم ترجمه شده محصول ۲۰۱۶ کلمبیا پیکچرز است.

 

 

۱۰ نظر ۱۷ آبان ۹۸ ، ۱۴:۱۵
سارا سماواتی منفرد

 

اگر ایران تو را نداشت این همه بغضِ در گلو مانده ، این همه زخمِ بر جان خورده ، این همه داغِ بر دل نشسته ، این همه درد را کجا مرهم می گذاشتیم ؟

در میانِ غربت و نامردمانی ها کجا پناهمان می دادند؟

حضرت آرام و قرار اگر در این سرزمین نبودی ، توکه نه ، اما ما چقدر غریب می ماندیم ...

 

 

پ.ن

نویسنده این متن مژده لواسانی.

داشتم فکر می کردم کاش الان تو مشهد و حرم امام رضا بودم که این متن را دیدم و حالم را خیلی خوب کرد 😊

۵ نظر ۰۷ آبان ۹۸ ، ۱۴:۱۵