مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

زندگی را باید نوشید قبل از اینکه خیلی دیر شود

مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

زندگی را باید نوشید قبل از اینکه خیلی دیر شود

مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید و حتی اگر دوست نداشتید
و موافق نبودید ممنون می شوم که کمی وقت بگذارید و
نظر بدهید حتی کوتاه ، چون من گوش شنوایی دارم ...


آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

 

نمی خوام غُرزده باشم اما سالی که گذشت را اصلا دوست نداشتم.

در مورد ایران و جهان و امثالُهم نمی گویم حرفم در مورد خودم هست.

امسال بی هیچ تحولی در فضای اضطراب و نگرانی ناشی از کرونا به سرعت برق و باد گذشت.

من همان جایی که بودم هستم و کلا درجا زدم و به نسبت دیگران شاید عقبگرد هم کردم.

منظورم در مورد برنامه های شخصی و علایق شخصی ام هست و اصلا امسال کارنامه خوبی برای خودم نداشتم.

این را چند روز مانده به سال جدید می گویم تا عزمم را برای بهتر شدن و تغییرات و انجام تکالیف برزمین مانده در سال جدید جزم کنم.

تا از خودم انتقاد نکنم و تصمیم درونی به تغییر نگیرم حرکتی را شروع نمی کنم.

امثال خیلی تنبل بودم ...

امسال را دوست نداشتم ...   

 

شما چطور ؟؟ امسال را دوست داشتید ؟

 

     

۹ نظر ۲۳ اسفند ۹۹ ، ۱۹:۰۰
سارا سماواتی منفرد

 

حالا که آبها تقریبا از آسیاب افتاده و سیل ویرانگر اخبار و حوادث مهم و بی اهمیت هر روز غبار فراموشی بر ذهن ها پراکنده و دیگه پای واکنش هیجانی هم در میان نخواهد بود و الان همه در تعقیب سمّیه هستند که داستانش چه شد بد نیست یک موضوع تاریخ گذشته که واقعا آن زمان فکرم را حسابی مشغول خودش کرد و خوب می خواستم در موردش بنویسم اما ننوشتم را دوباره پیش بکشم !

رفتار نماینده سبزوار در حین قانون شکنی و نگاه متکبرانه و فراتر از قانون پنداری خودش با یک سرباز وظیفه یک لا قبا ( شاید گستاخ و آموزش ندیده ) به نظرم اتفاق مهم و تکان دهنده ای بود که نباید سرسری ازش گذشت.

مدت ها است که ذهنم درگیر این هست که مگر یکی از اهداف انقلاب اسلامی ( که چهل و دوّمین سالگردش را چندی پیش جشن گرفتیم ) رسیدن به عدالت اجتماعی و جمع شدن بساط شازده بازی و الیگارشی دوران قبلی نبود ؟

اما حالا پس از عبور از سالهای اولیه انقلاب الان به جایی رسیدیم که بعضی ها طوری رفتار می کنند که گویی از مردم طلبکارند و ایران و اکثریت غالب مردم به آنها بدهکار و آنها ارباب و اینان رعیت آنها هستند.

 

به همین حد اکتفا می کنم چراکه همین حد اشاره برای تلنگر بر ذهن ها کافیست .

 

در کتاب " مزرعه حیوانات  " پس از بیرون راندن جونز مزرعه دار یکی از اصول چندگانه حیوانات که به دیوار مزرعه زده بودند این بود :

" همه حیوانات برابرند "

اما بعد از مدتی یک روز صبح که همه حیوانات قصّه بلند شدند و دیوار مزرعه را نگاه کردند دیدند قسمتی از شعارشون تغییر کرده و شده است :

" همه حیوانت برابرند اما بعضی برابرترند! "

 

 

۱ نظر ۲۲ اسفند ۹۹ ، ۱۸:۱۰
سارا سماواتی منفرد

 

... معرفی کتاب ...

 

چند روزی هست که رمان  "چشمهایش" اثر بزرگ علوی * را تمام کرده ام.


وقتی تو کتاب فروشی دیدمش یک وسوسه عجیبی باعث شد برای مطالعه انتخابش کنم و راستش وقتی خریدمش هیچی از بزرگ علوی نمی دانستم !

                                  


کتاب از لحاظ قصه پردازی و داستان گویی خوب است و مطمئنا خواننده را تا پایان با خود همراه می کند.


رمان چشم هایش که در سال هزاز و سیصد سی و یک نوشته شده سبب مطرح شدن نویسنده اش شد در جایی بعدها خواندم جزوه رمان های جریان ساز و تاثیر گذار در زمان خودش بوده است.

 

نگاه چپ گرایانه و تفکرات احتمالا توده ای بزرگ علوی و نگاه سراسر منفی و سیاهنمایی هایش از سال های ابتدایی دهه بیست شمسی را اصلا دوست نداشتم چون ناشی از جهانبینی و تفکرات مارکسیستی دوره جوانی این نویسنده بود.

موضوع کتاب شخصیت خیالی از استاد کمال الملک است که در کتاب داستان دراماتیکش را به نام استاد ماکان پیگیری می کنیم.

مثل همیشه داستان را نمی خواهم لو بدهم که از جذابیت کتاب کم نکند ولی می توانم بگویم کتابی است که باید خوانده شود و ارزشهای نوشتاری و قصه گویی آنرا نباید فراموش کرد و در کل من ازش لذّت بردم.

 

لذت متن

 "  وقتی بازوی مرا با انگشتان بزرگ و نیرومندش گرفت ، گویی ناگهان هزاران سوزن به زخم های دل من زدند ... وقتی چشم به چشم هایش دوختم تمام شور و آتشی را که می گداخت و مرا داشت خاکستر می کرد ، چشیدم. دلم داشت از جا کنده می شد. آرزو می کردم به زبانی ، به نحوی که او بفهمد آنچه را در دل داشتم به او بگویم ...  "

 

 

سخن آخر اینکه این کتاب یک رمان ایرانیست با تمام جوانب خاص آن.

 

 

* بزرگ علوی نویسنده و فعال سیاسی ایرانی (سیزده بهمن هزاردویست هشتاد و پنج )  تا ( بیست و یک بهمن هفتاد و پنج )

برخی دیگر از آثار این نویسنده می توان به " گیله مرد " ، " پنجاه و سه نفر " ، " چمدان " و "موریانه " اشاره کنم .

 
۸ نظر ۲۱ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۱۰
سارا سماواتی منفرد

 

یک نصیحت قدیمی هست که حالا یکجورایی نقل به مضمون میگه :

« با مردم همانطوری رفتار کن که دوست داری آنها با تو رفتار کنند »

خداییش اگه این جمله نصیحت وار ملاک رفتار آدما میشد خداییش چند درصدد اوضاع و احوال دنیا و جوامع و حتی در مقیاس کوچکتر خانواده ها و حتی روابط فردی بین آدما بهتر میشد؟

دنیا جای بهتری نمی شد؟

شایدم اینجوری بود ...

« هرچه برای خود می پسندی برای دیگران بپسند »

حالا زیاد مهم نیست جمله اش چی بود ! مهم معنای مستتر در آن هست.

یک هشتک میشه ازش در آورد ؟

اصلا خودخواهی ها و خود برتر بینی و غرور و تکبر کاذب و ... وَ وَ وَ ما میزاره کارها درست پیش بره ؟

 

۱۱ نظر ۲۲ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۲۰
سارا سماواتی منفرد

 

طرف رفته چندین و چندسال تلاش کرده و ماه ها تمرین مداوم داشته تا بالاخره رسیده به فینال مسابقات دوی صحرانوردی کشوری ایران بعد که رفته رو سکو بهش جایزه بدهند ..... چی بهش دادند؟؟؟

روبالشتی ...

خداییش این مسئولین محترم را از کجا پیدا می کنند و بهشان شغل می دهند.

همین میشه طرف سرخورده میشه و دست آخر به فکر مهاجرت میافتد و چند سال دیگه می بینی برای کشور مثلا ترکیه در المپیک و تحت پرچم آنها مدال طلا آورده است.

یکی از مشکلات اساسی کشورمون همین مدیران لایق هستند که مثل موریانه در حال تخریب می باشند و بیشتر از هر جنگ و ویرانی و تحریمی در حال خرابکاری .

 

پ.ن

  • واقعا وقتی خبر را خواندم نتوانستم چیزی نگم.
  • محمد جعفر مرادی رکورددار ایران و سهمیه المپیک ریو از بخش مردان و پریسا عرب در بخش زنان برندگان این مسابقات بودند.
  • خبر شاید بی اهمیت باشه اما این نشان از وضعیت کلی دارد و مشت نمونه خلوار است و در سایر حوزه ها هم در بر همین منوال می چرخد.
۴ نظر ۱۰ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۵۳
سارا سماواتی منفرد

 

فیلم " بمب ، یک عاشقانه " دومین ساخته بلند پیمان معادی بعنوان کارگردان و نویسنده تا دلتان بخواهد نوستالژی دارد.

درامی با حال و هوای دهه شصت با ته مایعی از یک کمدی شیرین.

در فیلم دو داستان باهم پیش می روند یک سو عشق و دلدادگی عاطفی دو نوجوان که واقعا بازی ارشیا عبداللهی در اینجا به نقظه قوت مهم فیلم تبدیل شده و ای کاش فیلم داستان این دو بود تا ایرج و میترا !

و سوی دیگر تلاطمی که در زندگی ایرج و میترا وجود دارد .

 

                                      

 

به نظرم فیلم نامه در مورد روابط ایرج و میترا ضعف داشت چون خیلی علت و معلول ها درست و درمان پرداخته نشد بود و نامشخص .

 

                   

 

نقظه قوت فیلم همان عاشق رمانتیک و معصوم فیلم است که ما را تا به آخر با خود همراه می کند.

داشت یادم می رفت سیامک انصاری تو این فیلم نقش یک مدیر مدرسه تیپیکال را بازی میکنه از آن آدمهایی که این روزها بیشتر از دیروز هستند آدمهایی که بیش از اینکه باور داشته باشند ادا در می آورند و شاید دنبال منافعشان هستند.

یک سکانس جالب در مورد شعار « مرگ بر شوروی » دارد که طنز جالبی داشت.

مثل همیشه به اصل لو ندادن داستان فیلم وفادارم ...

و اما پایان فیلم هم مثل خیلی دیگه از فیلم های ایرانی این سال ها نامشخص و گنگ و به عهده ذهن تماشاچی واگذار می گردد.

 

پ.ن

  • نقد نویس نیستم فقط خواستم فیلمی که خوشم آمده بود را به اشتراک بزارم .
  • در کل دیدن این فیلم توصیه می شود اگه خواستید ببینید تو فیلمیو می توانید پیداش کنید.
  • فیلم های " آآآآدددددت نمی کنیم " ، " اتاق تاریک " و " جاده قدیم " را هم دیدم اما تاثیرشان طوری نبود که بخواهم براشون مطلب بنویسم.
  • و آخر اینکه مینی سریال خارجی "  گامبی وزیر " عالی بود حتما مطلب در موردش خواهم نوشت.

 

 

 

۴ نظر ۳۰ دی ۹۹ ، ۱۹:۰۶
سارا سماواتی منفرد