مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

زندگی را باید نوشید قبل از اینکه خیلی دیر شود

مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

زندگی را باید نوشید قبل از اینکه خیلی دیر شود

مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید و حتی اگر دوست نداشتید
و موافق نبودید ممنون می شوم که کمی وقت بگذارید و
نظر بدهید حتی کوتاه ، چون من گوش شنوایی دارم ...


آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

  سونیا خنده رو بود و بدون توجه به اینکه سرنوشت چه چیزی جلوی پایش می گذاشت همیشه نکات مثبت را می دید و اُوه ... خب ... اُوه بود.

دیگران این حرف را رُک و راست به سونیا می زدند! ظاهراً اخلاق اُوه از اول دبستان مثل پیرمردهای کله خر بوده و سونیا می توانسته شوهری بهتر پیدا کند.

ولی اُوه از نظر سونیا آدمی خسیس و ناجور و بدخلق نبود.

سر اولین شام او را از لای گل های صورتی که برایش خریده بود تماشا می کرد،در کت تنگ قهوه ای پدرش که روی شانه های محزونش کِش می آمد و به عدالت و انسانیت و سخت کوشی شدیداً معتقد بود و به دنیایی که در آن حق باید به حق دار برسد،نه دنیایی که آدم در آن مدال کسب کند یا دیپلم یا هر مدرک دیگری بگیرد،نه ... معتقد بود که همه چیز باید همانطور باشد که می بایست باشد!

سونیا به این نتیجه رسید که چنین مردی در این دوره و زمانه کم پیدا می شود و به همین دلیل تصمیم گرفت اُوه را سفت بچسبد.

شاید اوه برایش شعر نمی نوشت،زیر پنجره اش آوازهای عاشقانه نمی خواند و با هدیه های گرانقیمت به خانه نمی آمد ولی هیچ مردی به خاطر او چند ماه هر روز چندین ساعت در مسیر مخالف خانه اش نمی رفت تنها به این دلیل که سوار قطاری شود که او سوار است و کنارش بنشیند و به حرف هایش گوش دهد.

سونیا نوایی از درونش شنید و تمام آن لحظات فقط متعلق به خودش بود.

 

پ.ن

مردی به نام اُوه اثر فردریک بکمن رمانی هست که دارم می خوانم و البته هنوز تمام نشده !

از این رمان درام گونه خوشم آمد و خواستم با این پست معرفی اش کنم.

۴ نظر ۰۸ تیر ۹۸ ، ۱۷:۱۸
سارا سماواتی منفرد

 

این بنده خدا ترامپ هیچ کار و کاسبی ندارد که همه فکر و ذهنش ایران است ؟

فکر کنم هر شب به یاد ایران به خواب می رود و خواب ایران می بیند و از خواب بر می خیزد و روزی چند خط توئیت در مورد ایران می نویسد.

اگه اینجوری ادامه بده حتما اگه تا الان در میان پریزیدنت های آمریکایی رکورد بکار بردن نام ایران را در گینس را به نام خودش نزده باشه بزودی این اتفاق خواهد افتاد!

خوش به حال آمریکایی ها که اینقدر کشورشان بی مشکل هست که پریزیدنتش به جای حل مشکلات اونجا همش به فکر ایران و ایرانیان هست.

بنده خدا هی دوست دارد جلوی دوربین ها خودی نشان بده و هِی مصاحبه پشت مصاحبه با این شبکه و آن شبکه که بگوید عاشق سینه چاک مذاکره و گفتگو است.

توئیت پشت توئیت ، از یکی بوی جنگ به مشام ها می رسد و در دیگری در قامت انسانی ظاهر می گردد!

در توئیتی لبریز از خشم و انتقام و در جای دیگر مرد مسامحه و گفتگو !

حالا از شوخی گذشته اصل داستان همین ماجراهای کمدی است؟؟

یا شُوخی شُوخی قرار هست که جدی بشه !!

 

 

 

 

۷ نظر ۰۷ تیر ۹۸ ، ۲۱:۰۶
سارا سماواتی منفرد

این رفت و برگشت های زیگ زاگی من به وبلاگ هم برای خودش داستانی هست !

الانم که اینجا هستم نمی دانم آمدم بمانم یا نه !!

باور کنید اصلا مهم نیست و در ضمن ادا و اصول هم نیست.

این مدت واقعا احساس می کردم باید نباشم . ( یک حس کاملا شخصی )

این قدر اوضاع و احوال کشور و جامعه و اصلا همه چیز بد هست که اگر بگویم یک حس انفعال و رخوت و کِرختی تمام ذهن و فکر آدم را اشغال کرده بی راه نگفتم .

سایه سنگین این حس مزخرف و خشونت کلامی و غیر کلامی که یجورایی داره گفتمان غالب در جامعه میشه حال آدم را خراب می کند.

 

۱۰ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۴۹
سارا سماواتی منفرد

 آخرین فیلمی که در جشنواره فیلم فجر امسال « فجر سی هفتم » موفق به دیدنش شدم «  ماجرای نیمروز ۲ » یا همان «  رد خون  » بود.

فیلم در واقع ادامه روایت داستان آدم های فیلم ماجرای نیمروز در یکی از مقاطع مهم تاریخ معاصر کشور یعنی فصل پایانی جنگ تحمیلی است.

 

               

 

داستان نفوذی ها ، فریب خوردگان و قهرمانان ...

اوج فیلم عملیات مرصاد یا همان به اصطلاح فروغ جاویدان به روایت منافقین است حرکتی بر پایه حماقت و خیانت و وطن فروشی گروهی سیاه اندیش و تبهکار .

در خصوص مسائل تکنیکی فیلم نمی توانم اظهار نظر کنم چون تخصصش را ندارم اما با توجه به اینکه فیلم زیاد می بینم می توانم بگویم در بین فیلم های ایرانی کاری خوش ساخت از کارگردانش آقای محمد حسین مهدویان بود اما ای کاش صحنه های جنگی با کیفیت تری داشت .

بازی جواد عزتی که بیشتر در نقش کمدی ازش فیلم دیدم در نقش یک مامور اطلاعاتی بدبین که هیچ بویی از عاطفه و ترحم نبرده و فقط به هدفش فکر میکند بی شک دیدنی است.

 

               

 

حالت چهره جواد عزتی فوق العاده است ...

هادی حجازی فر در نقش کمال همچنان می درخشد و نقطه مقابل صادق است شخصیتی عملگرا و کمی تندخو که همچون رباط بی احساس نیست و از خود فکر و اندیشه دارد.

 

                

 

برای من کارکتر محبوب در هر دو فیلم کمال است او و شخصیتش را بیشتر می پسندم .

برنده داستان صادق است اما فکر کنم باید منتظر ماجرای نیمروز ۳ هم باشیم !

در کل نمره من به ماجرای نیمروز ۲ کمتر از ماجرای نیمروز ۱ است و این بخاطر تعلیق کمتر و داستان ضعیفتر هست.

پس اگه ماجرای نیمروز را دیده اید حتما رد خون را هم از دست ندید.

 

۱۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۱۵
سارا سماواتی منفرد

 طلاق در همه فرهنگ ها امری مردود و نکوهیده است و کمتر عقل سلیمی را می توان یافت که فی نفسه طلاق و جدایی را تأیید کند.

ولی گاهی چاره ای نیست ! وگرنه قانون مُتارکه و طلاق را در نظر نمی گرفتند!

اما اینکه بیایند یک نفر را که ۲۷ بار تقاضای طلاق کرده و همه به دلیل کتک خوردن از شوهرش بوده و این شکنجه را سالیانی است تحمل کرده به عنوان الگو صبر معرفی کنند هم از آن کارهای ناب هست !

طرف شب عروسی از شوهرش سیلی خورده و تمام این مدت تحت شکنجه توسط یک فرد روانی بوده و حالا به هر دلیل طلاق نگرفته که من در سالم بودن این فرد هم به دلیل پذیرش ظلم و ظلم پذیری شک دارم این چه الگویی می تواند باشد ؟

واقعا چشم بد از این تهیه کنندگان و پخش کنندگان برنامه دور باشد ... بلا به دور اخوی ...

 

پ.ن : تبریک به مناسبت میلاد بانوی مهر و خاتون دو عالم زهرای مرضیه (ع) ، روز مادر و روز زن

 

 

۱۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱ ۰۷ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۳۵
سارا سماواتی منفرد

نوشتن درباره این فیلم که توی جشنواره فیلم فجر دیدم حالا بعد از دو ، سه هفته شاید یک کم راحت تر باشه !

فیلمِ « دیدن این فیلم جرم است » اولین ساخته کارگردانش آقای رضا زهتابچیان است و با اینکه عنوان اولین فیلم را برای کارگردانش یدک می کشد به نظر من اثر قابل قبول و تاثیرگذاری از آب در آمده بود.

قصّه پرکششی داشت و من تا به آخر بر روی صندلی میخکوب شده بودم .

   

           

 

فیلم با صحنه تیکه اندازی چند دختر جوان و شُل حجاب به مرد میانسالی درون یک خودروی گران قیمت شروع شد اما چند لحظه بعد همان مرد به یک خانم محجبه ای که پشت چراغ قرمز در کنار خودرویش متوقف شد ، گیر داد ! ( اصلا این صحنه را نتوانستم هضم کنم )

در ادامه فردی که در صحنه های ابتدایی فیلم خود قربانی خشونت کلامی به نظر می رسید همان زن محجبه و چادری را به جرم اینکه سال ها پیش زنانی شبیه به او باعث مرگ همسرش شده اند به زیر مشت و لگد گرفت !

صحنه ای که در همان دقایق ابتدائی فیلم شوکه ام کرد اما فیلم داستان حجاب و حواشی آن یا داستان انتقام و عُقده های فروخفته نیست بلکه داستان آرمان های فراموش شده و آرمانخواهانی است که به افرادی محاسبه گر و سوداگرانی قهار مبدل گشته اند .

یکی از این آرمان ها که در طول فیلم ذهنم را درگیرکرد استقلال و موضوع نام آشنایی کاپیتولاسیون بود !

بهتر است بیش از این در مورد داستان فیلم نگویم چون فکر کنم جذابیت دیدن فیلم را کم کند .

در کل فیلم خوبی بود و از بازیگران شاخص آنچنانی در آن خبری نبود که شاید بشود گفت یکی از نقاط قوت فیلم از نظر من همان عدم حضور بازیگران شاخص و گران قیمت و توجه به داستان خوب بود.

لیندا کیانی هم در حد ۵ دقیقه در فیلم ظاهر شد .

 

            

 

از آن فیلم های سیاسی است که با هر نوع اعتقاد و مسلکی که آنرا ببینند مطمئنا ذهن بیننده را درگیر پیام هایش می کند.

پس توصیه میکنم فیلم را حتما ببینید !

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۷ ، ۱۷:۱۰
سارا سماواتی منفرد