خیلی خوشحالم
بدون هیچ مقدمه و توضیح اضافی می روم سر اصل موضوع و اینکه دو هفته پیش بعد از مدت ها لکه بینی خفیفی داشتم و بعدش مثل همیشه پریود نشدم البته زیاد جدی نگرفتم و فکر کردم شاید بخاطر نامنظم شدنش باشه و یجورایی هم بخاطر مشغله ای که داشتم یادم رفت !
عصر سه شنبه بود که تو ترافیک سنگین در مسیر برگشت به خانه کلافه شده بودم که یکدفعه ای یادم افتاد که ای وای من چرا نشدم ؟؟!
وقتی رسیدم خانه رفتم سراغ کشو دنبال بی بی چک که دیدم که دو تا دارم اما یک کم قدیمی هست با این حال استفاده کردم و وقتی رفتم سراغش وای دو خط پر رنگ نشان می داد! راستش را بخواهید باورم نشد و آن یکی دیگه را هم استفاده کردم و آن هم دو خط مثبت نشان داد.
باز هم احتمال خطا دادم و زیاد جدی نگرفتم ساعت را نگاه کردم و دیدم تا آمدن علیرضا دو ساعتی وقت دارم ( نمی خواستم که بداند ) تندُ تند مانتوم را تنم کردم و چادرم را برداشتم و با عجله رفتم آزمایشگاه نزدیک خانه خیلی وقت بود همچنین هیجان و استرسی را توامان باهم تجربه نکرده بودم و خوشبختانه آزمایشگاه هنوز باز بود و آزمایش بارداری دادم.
تو راه با خودم می گفتم :
یعنی میشه ؟ خداجون یعنی همونیه که فکرش را می کنم یا این دفعه هم می خوای بعد چند روز دلسرد و کِنفم کنی؟
دیروز هنگام غروب باد سرد و نسبتا تندی می وزید برای گرفتن جواب می ترسیدم و تو دلم می گفتم ولش کن بزار یکی دو هفته دیگه !! اما بالاخره با هزار ترس و لرز و کلی دعا خواندن رفتم و جواب آزمایش را گرفتم ، نتوانستم صبر کنم تا برسم خانه و همانجا بازش کردم دیدمش و برای اطمینان بیشتر هم از متصدی آزمایشگاه پرسیدم !
با یک لبخند نصفه نیمه و با کمی بی حوصلگی در حالیکه داشت صفحه گوشیش را نگاه می کرد گفتش :
عزیزم شما بارداری ...! مبارکه ...! اگه می خواهی صبح ها فقط سونو داریم تو هفته دیگه بیا یک سونو هم بده !
نمی دانستم باید چیکار کنم بی اختیار جیغ کشیدم و می خواستم بپرم ماچش کنم اما جلوی خودم را گرفتم آخه بدجوری داشت نگاهم می کرد.
آنقدر هیجان زده شدم که داشتم بال در می آوردم و روی هوا راه می رفتم ، حال خودم را نمی فهمیدم اصلا نفهمیدم کی از آزمایشگاه بیرون آمدم و کی رسیدم خانه .
وای خداجون شکرت ... شکرت ... اصلا نمی توانم حِسم را بعد از این همه مدت بیان کنم و بنویسم.
اصلا گفتنی نیست و باید تجربه اش کنید و بهترین حس دنیاست مادر شدن و وقتی می فهمی یک موجود کوچولو در درونت شکل گرفته و ذره ذره و آرام آرام دارد رشد می کند و بزرگ می شود و قرار است تو مادرش باشی.
همانجا با خودم عهد کردم اگه بی حرف پیش همه چیز درست پیش رفت و خدا نعمتش را تکمیل کرد به مناسبت اینکه این اتفاق تو ایام فاطمیه و شهادت خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها افتاده اگر بچه ام دختر شد حتما اسمش را « نازنین فاطمه » و اگر پسر شد « امیر علی » بگذارم.
هنوز به علیرضا نگفتم و میخواهم از این خبر خوب طی مراسم دونفره ویژه و بصورت سوپرایز و خیلی شیک و رسمی و طی چند روز آینده خدمت حضرتشان رونمایی کنم.
هنوز شاید برای خوشحالی و حتی گفتن این خبر زود باشه ... شاید شبیه یک خواب و رویای نفسگیر سحرگاهی و شاید هم یک خیال تب آلود باشد ... نمی دانم اما این هیجان و شادی آنرا حتی اگر زودگذر و کوتاه هم که باشد دوست دارم ...
محتاج دعای خیر همگی هستیم .
پ.ن ( یک کم بی ربط !! ) :
امروز هم با علیرضا رفتیم و بعد از کلی این پا و اون پا کردن در نبود آسترازنکا واکسن ایرانی پاستو کووک پلاس (۱) را که می گویند مخصوص دوز سوم یا همان دوز بوستر طراحی و ساخته شده را تزریق کردیم.
(۱) ساخت انیستو پاستور ایران و یک شرکت کوبایی
ممنون بابت رمز .خواهش میکنم .
مبارکهههههههه ان شاالله یه دوقولودختر پسر نصیبتون بشه .