من او
... معرفی کتاب ...
« منِ او » رُمانی عاشقانه در سبک رئالیسم جادویی (۱) است .
داستان ، داستان خانواده مرفه سنتی - مذهبی حاج فتاح رئیس صنف فخار ( آجرپزان ) است که در واقع از نگاه نویسنده نمایندگی قشر سنتی - بازاری را برعهده دارد که سال های بعد نقش موثری در پشتیبانی از گروه های مبارز اسلامی و در نهایت پیروزی انقلاب اسلامی ایفا کردند.
رمان با دو زاویه دید که یکی خود نویسنده یا راوی [ فصل های من ] و دیگری علی فتاح نوه حاج فتاح قصّه [ فصل های او ] روایت می شود و زمان وقایع بین گذشته دور و گذشته نزدیک در نوسان است. ( تکنیک سیال ذهن )
فضای داستان کاملا متاثر از واقعه کشف حجاب و در نهایت تاثیراتی است که این واقعه بر زندگی شخصیت های اصلی کتاب می گذارد.
امیرخانی با بیان زندگی روزمره فتاح ها در کلیت بصورت غیرمستقیم در حال بیان آداب و رسوم و ارزش های دینی و اخلاقی طیف سنتی - مذهبی جامعه ایران در دهه ۲۰ و ۳۰ شمسی است.
نگاه نویسنده بیش از حد سفید و سیاه است ولی منکر جذابیت های روایی داستان ، کشش داستان و حتی لحن بکار رفته در جاهایی که مربوط به طهران قدیم است نمی توان شد.
این دومین کتابی بود که از آقای رضا امیرخانی می خواندم ولی سفرنامه نویسی ایشان را بیشتر دوست داشتم.
پایان داستان را دوست نداشتم ( نظر شخصی ) و اینکه نویسنده یک جاهایی وسط داستان یک دفعه بقول دوست نویسنده ای در بیان بالای منبر می رود را هم نپسندیدم در ضمن برای من ابهاماتی هم در طول داستان بود که ممکن است من متوجه قضیه نشده باشم ! !
و نکته آخر اینکه عشق افلاطونی بین علی و مهتاب شاید برای جوانان دهه ۵۰ و ۶۰ رگه هایی از نوستالژی را داشته باشد اما برای دهه ۸۰ ها ناآشنا و گنگ و شاید عجیب باشد.
تمام سعی ام این بود که شاکله اصلی داستان لو نرود تا اگر دوست داشتید خودتان کتاب را بخوانید. ((-:
لذت متن
اینها درست ! اما اگر این مهتاب را این گونه دوست بداری ، یکبار که تنگ در آغوشش بگیری ، می فهمی که همه زن ها مه تاب هستند !
یا اینکه حکما خواهی فهمید که هیچ زنی مه تاب نیست . از ازدواج با مه تاب همان قدر پشیمان خواهی شد که از ازدواج نکردن با او .
چراغی که به خانه رواست ، به مسجد حرام است اما همان چراغ را اگر ایزد برفروزد ، هرآن کس که پف کند ریشش بسوزد !
تنها بنایی که اگر بلرزد محکم تر می شود ، دل است !
(۱) رئالیسم جادویی یکی از شاخه های واقع گرایی یا همان رئالیسم در مکاتب ادبی است که در آن واقعیت دگرگون می شود و دنیای واقعی اما با روابط علت و معلولی خاص خود آفریده می شود .
در این داستان ها همه چیز عادی است اما یک عنصر جادویی و غیر طبیعی وجود دارد.
من او رو قبلا امانت گرفتم که بخونم. تا یه صد صفحهای خوندم ولی به علت همون شیوه نگارش آقای امیرخانی دیگه نتونستم ادامه بدم گذاشتم کنار. البته ذهن مشغولم اجازه کشف روابط و فهمیدن علت و معلول داستان رو نمیداد و برام گنگ بود گذاشتم کنار.
ممنون از توضیحاتتون. منم سفرنامشونو بیشتر دوست داشتم گرچه کمی سیاسی بود. (منظورم همون جانستان کابلستان هست) کتاب قیدار رو هم خوندم. جالبه شخصیت علی فتاح با قیدار توی کتاب قیدار رفاقت داره :))
+ اونجا نوشتنی رضا علیخانی😅