مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

زندگی را باید نوشید قبل از اینکه خیلی دیر شود

مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

زندگی را باید نوشید قبل از اینکه خیلی دیر شود

مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید حتما نظر بدهید.

ممنون می شوم که وقت می گذارید.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

 

...  پیشنهاد یک فیلم خوب  ...

 

دوست داشتم حتما یک فیلم خوب و ارزشمند جهت تماشا در اوقات فراغت را حتما پیشنهاد بدهم.

آخرین دوئل اثر ریدلی اسکات خالق فیلم خوش ساخت و معروف گلادیاتور یک درام جداب و بی نظیر قرون وسطایی و روایت یک داستان واقعی از دل تاریخ است.

فیلم روایتی خوب و خوش ساخت از آخرین دوئل رسمی تاریخ فرانسه است . زنی توسط دوست و همرزم سابق شوهرش که عاشق و دلباخته اوست ( ظالم ) هتک حرمت می شود و مورد ظلم واقع می شود ( قربانی ) اطرافیان به ویژه مادر شوهرش از او می خواهند که بخاطر حفظ شرف و آبروی خویش و خانواده اش  (شوهر ) از حق خود بگذرد و ظلم رفته را به فراموشی بسپارد چراکه چه بسیار زنانی همچو او این تجربه تلخ را از سر گذرانده اند ولی به جهت حفظ شرف و آبروی خود و خانواده سکوت کرده اند.

اما زن در مواجهه با دنیایی که شوهرش او را مِلک خویش می بیند و لکه دار شدن شرافت او را لکه دار شدن شرافت مردانه خودش می داند و مزورانه نه برای حمایت از او و حقش بلکه برای دفاع از اعتبار مردانه خودش وارد ماجرا می شود و در سوی دیگر عاشقش عشق خود را زمانیکه با دست رد بر سینه اش از جانب او مواجه می شود در قالب تجاوز به او ابراز می کند جسارت به خرج می دهد و شکایت می کند و از آنجا که شاهدی نبوده و او زن است و حرفش را قبول نمی کنند و فرد خاطی انکار می کند برای اثبات حقانیتشان شوهرش تن به دوئلی می دهد که نتیجه آن مشخص کننده این است که حق با چه کسی است ! دوئلی که اگر شوهر بازنده آن باشد او را هم بلافاصله به جرم افترا به یک مرد در آتش خواهند سوزاند .

 

                                 

 

نکته جالب این است که اتفاق اصلی فیلم در سه پرده و از منظر سه شخصیت اصلی فیلم روایت می گردد.

در آخرین دوئل فقط یک حقیقت وجود دارد و آن اینکه حق وجود ندارد و این قدرت مردان است که به حق رسمیت می دهد و زن داستان علی رغم حق داشتن و مورد ظلم قرار گرفتن به حاشیه رانده می شود و سرنوشتش به سرنوشت یکی از دو مرد درگیر ماجرا وابسته می شود.

در تمام طول فیلم این نگاه که زن در آن دوران یک شی و ابزار همچون زمین و اسب و احشام است و وسیله ای برای تامین وارث مردان بوده است به خوبی حس می شود.

سکانس پایانی تکان دهنده و دیدنی است و برای اینکه جذابیت دیدن فیلم از بین نرود من در موردش نمی نویسم.

اگه دیدید و دوست داشتید حتما در موردش بنویسید ( ممنونم)

 

۱ نظر ۱۳ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۰۰
سارا سماواتی منفرد

 

... معرفی رمان خارجی ...

 

در سال ۱۹۳۹ هنگامی که روبی اَندرسون بِنوا به همراه شوهر فرانسوی اش مارسل بنوا آمریکا را به قصد زندگی بهتر و رویایی در پاریس ترک می کند هرگز تصور نمی کرد که دست تقدیر قرار است به جای شروع زندگی ای آرام و با شکوه همراه با عشقی شیرین و جاودانه مسیری دیگر را برایش رقم بزند.

رمان خواندنی و دلنشین   آپارتمان خیابان املی  نوشته کریستین هارمل (۱) و ترجمه خوب و خواندنی آزاده رمضانی درامی تاریخی و عاشقانه است.

روایتی از عشق و دلدادگی و فداکاری زنی شجاع در میانه یکی از خونین ترین رخدادهای قرن بیستم (۲) که در مقابل سختی ها و مصائب کم نمی آورد.

 

           

 

خانم کریستین هارمل برای نوشتن رمانش تحقیقات زیادی انجام داده و ایده اصلی و شخصیت روبی بنوا را از روی شخصیت زن قهرمان آمریکایی به نام ویرجینیا الهام گرفته که در دوران جنگ و اشغال فرانسه توسط نازی ها با نهضت مقاومت فرانسه همکاری نزدیک داشته است.

همین موضوع باعث شده داستان روایت محکم و مناسبی داشته باشد و سیر حوادث آن به گونه ای است که تا آخر خواننده را با خود همراه خواهد کرد.

هارمل به خوبی توانسته در کتابش زندگی در پاریش اشغالی تحت حکومت رژیم دست نشانده و پلیسی ویشی با آن حال و هوای خاص خودش را برای خواننده به تصویر بکشد.

من این رمان را دوست داشتم و با اینکه تجربه تصویری زیادی از تماشای فیلم و سریال با موضوع جنگ جهانی داشتم اما از خواندن این کتاب به هیچ وجه خسته نشدم.

 

لذت متن :

 

تصور نمی کنم کسی بیشتر از آنچه ما عاشق نادیا هستیم ، عاشق فرزندش باشد. همانطور که روبی و شارلوت مدت ها پیش به این حقیقت پی بردند که خانواده چیزی فراتر از نسبت خونی است.

 

من از هیچ چی مطمئن نیستم ولی اگه امید نداشته باشیم هیچ چیز نداریم.

 

تو می توانی ناراحت باشی اما حق نداری احساس عذاب وجدان کنی ، این حس بدون هیچ دلیلی روح تو را زنده زنده می خورد. می خواهم برات یک آرزو کنم و اینکه احساس شکست را از خودت دور کنی ، چون تو نباختی . من برات بهترین آرزوها را دارم و دوست دارم شاد باشی اما فکر نمی کنم تا وقتی بار این غصّه را به دوش می کشی این اتفاق بیفتد.

 

 

(۱) نویسنده آمریکایی اهل ایالت ماساچوست متولد ۱۹۷۹ که علاوه بر نویسندگی تجربه کار مطبوعاتی هم در کارنامه اش دارد.

(۲) جنگ جهانی دوم ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵

 

۴ نظر ۱۲ فروردين ۰۱ ، ۱۱:۰۸
سارا سماواتی منفرد

... معرفی رمان خارجی ...

رُمان خاکِ آمریکا نوشته خانم جنین کامینز که با نام خاک تاول زده هم در ایران منتشر شده است رمانی در مورد مهاجرت ، دلایل آن ، سختی ها و مصائب یک مهاجرت غیر قانونی است.

من این کتاب را با ترجمه خوب و روان آقای سید رضا حسینی چاپ انتشارات آموت خواندم.

داستان کتاب در شهری در مکزیک شروع می شود و در مورد فرار لیدیا از ناامنی و کشتار به سوی سرزمینی موعود است. جایی که هنوز نمی تواند مطمئن باشد که به آرامش و رهایی رسیده است یا نه؟

 

               

 

سرگذشت لیدیا و پسرش یک داستان از آمریکای جنوبی نیست این داستان تمام مهاجران در هر نقطه ای می تواند باشد.

هیچ وقت نگاه خوشبینانه ای به مهاجرت نداشته ام شاید این ناشی از ترس یا اینکه امکانش را نداشته ام یا اینکه فکر می کنم هیچ کجا وطن آدم نمی شود ولی برای آدمی که جانش در خطر است هم اوضاع همینگونه است ؟

شروع رمان بسیار نفسگیر است و در ادامه داستان از پیچیدگی زیادی برخوردار نیست ولی شما را تا به انتها با خود همراه خواهد کرد.

 

۲۵ بهمن ۰۰ ، ۱۵:۳۲
سارا سماواتی منفرد

...  پیشنهاد کتاب صوتی    ...   ( رمان ایرانی )

( مارا به سخت جانی خود این گمان نبود ... )

کتاب یادت باشد یک عاشقانه زیبا نوشته محمد رسول ملاحسنی در مورد شهید مدافع حرم حمید سیاهکلی مرادی است که در راه دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها در سال ۱۳۹۴ در حلب سوریه به شهادت رسیدند.

خاطرات زیبا و خواندنی کتاب از زبان همسر شهید ، فرزانه مرادی نوشته شده است و شامل ماجرای جالب خواستگاری و اتفاقات بعد از آن تا زمان شهادت شهید سیاهکلی است.

آنچه جذابیت این کتاب صوتی را  دو چندان می کند اجرای زیبا و شنیدنی خانم لواسانی همراه با فراز و فرودهایی است که در حین خواندن کتاب و در موقعیت های مختلف انجام می دهند.

من خودم عشق واقعی و ساده این دو زوج یعنی حمید و فرزانه خیلی به دلم نشست . فضای زندگیشان به دور از تجمل گرایی و زیاده خواهی های سالهای اخیر بود و کلی نکات ارزشمند اخلاقی که می تواند الگوی مناسبی برای زوج های جوان باشد در این کتاب وجود دارد.

                                        

دوست داشتید می توانید از اپلیکیشن طاقچه یا فیدیبو و حتی نوار بشنوید.

 

لذت متن

زن مثل گل می مونه حساسه ...

اعتقاد داشتم آقایی که احترام مادرش را دارد به مراتب بیشتر از آن احترام همسرش را خواهد داشت.

حاج آقا سه بار اجازه خواست که وکیل عقد ما باشد .

گل چیدم ... گلاب آوردم و بعد گفتم اعوذبالله من الشیطان الرجیم ، بسم الله الرحمن الرحیم با اجازه امام زمان (عج) و پدر و مادرم و بزرگترها ... بله ...

 

پ.ن

چند تا کتاب و چندتا پیشنهاد فیلم تو نوبت معرفی دارم که این چند روز در موردشان خواهم نوشت ...

راستی روز پدر و مرد به آقایون بیانی مبارک ((-:

۰ نظر ۲۵ بهمن ۰۰ ، ۱۳:۴۶
سارا سماواتی منفرد

 

دقیقا ۸۳ سال پیش (۱) در چنین روزی دستوری آمرانه در فضای اجتماعی ایران دنیای زن ایرانی را که تا آن زمان خود را بدون چادر و چارقد و روبنده در دنیای بیرون از اندرونی خانه اش نمی توانست تصور کند در هم ریخت .

تجددی عامرانه که چادر را از سر زن ها کشید و سال ها بعد در روی دیگرش با اجباری عامرانه و با شعار توسری یا روسری همان داستان را به گونه ای دیگر باز تولید کرد و عجبا در این میان متاسفانه قربانی اصلی که می توانست باشد؟؟

شاید در آن زمان همه ابعاد این رخداد تاریخی پیدا نبود اما تاریخ بی پرده نشان داد که این قربانی چیزی نیست جز شخصیت عفیف زن ایرانی و صد البته خود حجاب مظلوم و حیا که امری فطری و مورد تاکید دین و ریشه دار در ذات همه انسان ها است .

معتقدم تاریخ معاصر صحنه مظلومانه ذبح حجاب و برباد دادن حیای مظلوم و لگد مال کردن شخصیت زنان ایرانی در بین دو تیغه افراط و تفریط است و از همه مهمتر اینکه دوستی های خاله خرسگان در این رنج و محنت موثرتر و تاثیر گذارتر بوده است تا دوستداران فرهنگ برهنگی .

امید اینکه روزی به دور از این فضاهای آلوده و مخدوش به کج اندیشی و کج فهمی انتخابگر فطرت انسانی خود باشیم.

 

 

(۱)

     ۱۷ دیماه مصادف است با دستور کشف حجاب زنان در سال ۱۳۱۷ شمسی مصادف با ۱۶ ذی القعده ۱۳۵۷ قمری

 

۵ نظر ۱۸ دی ۰۰ ، ۱۹:۰۰
سارا سماواتی منفرد

 

بدون هیچ مقدمه و توضیح اضافی می روم سر اصل موضوع و اینکه دو هفته پیش بعد از مدت ها لکه بینی خفیفی داشتم و بعدش مثل همیشه پریود نشدم البته زیاد جدی نگرفتم و فکر کردم شاید بخاطر نامنظم شدنش باشه و یجورایی هم بخاطر مشغله ای که داشتم یادم رفت !

عصر سه شنبه بود که تو ترافیک سنگین در مسیر برگشت به خانه کلافه شده بودم که یکدفعه ای یادم افتاد که ای وای من چرا نشدم ؟؟!

وقتی رسیدم خانه رفتم سراغ کشو دنبال بی بی چک که دیدم که دو تا دارم اما یک کم قدیمی هست با این حال استفاده کردم و وقتی رفتم سراغش وای دو خط پر رنگ نشان می داد! راستش را بخواهید باورم نشد و آن یکی دیگه را هم استفاده کردم و آن هم دو خط مثبت نشان داد.

باز هم احتمال خطا دادم و زیاد جدی نگرفتم ساعت را نگاه کردم و دیدم تا آمدن علیرضا دو ساعتی وقت دارم ( نمی خواستم که بداند ) تندُ تند مانتوم را تنم کردم و چادرم را برداشتم و با عجله رفتم آزمایشگاه نزدیک خانه خیلی وقت بود همچنین هیجان و استرسی را توامان باهم تجربه نکرده بودم و خوشبختانه آزمایشگاه هنوز باز بود و آزمایش بارداری دادم.

تو راه با خودم می گفتم :

یعنی میشه ؟ خداجون یعنی همونیه که فکرش را می کنم یا این دفعه هم می خوای بعد چند روز دلسرد و کِنفم کنی؟

دیروز هنگام غروب باد سرد و نسبتا تندی می وزید برای گرفتن جواب می ترسیدم و تو دلم می گفتم ولش کن بزار یکی دو هفته دیگه !! اما بالاخره با هزار ترس و لرز و کلی دعا خواندن رفتم و جواب آزمایش را گرفتم ، نتوانستم صبر کنم تا برسم خانه و همانجا بازش کردم دیدمش و برای اطمینان بیشتر هم از متصدی آزمایشگاه پرسیدم !

با یک لبخند نصفه نیمه و با کمی بی حوصلگی در حالیکه داشت صفحه گوشیش را نگاه می کرد گفتش :

عزیزم شما بارداری ...! مبارکه ...! اگه می خواهی صبح ها فقط سونو داریم تو هفته دیگه بیا یک سونو هم بده !

نمی دانستم باید چیکار کنم بی اختیار جیغ کشیدم و می خواستم بپرم ماچش کنم اما جلوی خودم را گرفتم آخه بدجوری داشت نگاهم می کرد.

آنقدر هیجان زده شدم که داشتم بال در می آوردم و روی هوا راه می رفتم ، حال خودم را نمی فهمیدم اصلا نفهمیدم کی از آزمایشگاه بیرون آمدم و کی رسیدم خانه .

وای خداجون شکرت ... شکرت ... اصلا نمی توانم حِسم را بعد از این همه مدت بیان کنم و بنویسم.

اصلا گفتنی نیست و باید تجربه اش کنید و بهترین حس دنیاست مادر شدن و وقتی می فهمی یک موجود کوچولو در درونت شکل گرفته و ذره ذره و آرام آرام دارد رشد می کند و بزرگ می شود و قرار است تو مادرش باشی.

همانجا با خودم عهد کردم اگه بی حرف پیش همه چیز درست پیش رفت و خدا نعمتش را تکمیل کرد به مناسبت اینکه این اتفاق تو ایام فاطمیه و شهادت خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها افتاده اگر بچه ام دختر شد حتما اسمش را «  نازنین فاطمه » و اگر پسر شد «  امیر علی » بگذارم.

هنوز به علیرضا نگفتم و میخواهم از این خبر خوب طی مراسم دونفره ویژه و بصورت سوپرایز و خیلی شیک و رسمی و طی چند روز آینده خدمت حضرتشان رونمایی کنم.

هنوز شاید برای خوشحالی و حتی گفتن این خبر زود باشه ... شاید شبیه یک خواب و رویای نفسگیر سحرگاهی و شاید هم یک خیال تب آلود باشد ... نمی دانم اما این هیجان و شادی آنرا حتی اگر زودگذر و کوتاه هم که باشد دوست دارم ...

محتاج دعای خیر همگی هستیم .

 

پ.ن ( یک کم بی ربط !! ) :

امروز هم با علیرضا رفتیم و بعد از کلی این پا و اون پا کردن در نبود آسترازنکا واکسن ایرانی پاستو کووک پلاس (۱) را که می گویند مخصوص دوز سوم یا همان دوز بوستر طراحی و ساخته شده را تزریق کردیم.

 

(۱) ساخت انیستو پاستور ایران و یک شرکت کوبایی

 

۱۱ نظر ۱۶ دی ۰۰ ، ۱۷:۱۰
سارا سماواتی منفرد