مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

آدمی به کلمه زنده است ...
مــخــــروطـ نـاقـص مشــــکـی مــن

اینجا برای من

همچون فانوس کوچک نقره ای

خانه مادربزرگ است !

فانوسی که شاید کم نور باشد !

اما روشن می کند !

تا شاید که بتوانم پیش پایم را ببینم ...

-----------------------------------

استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

اگر مطلبی را دوست داشتید حتما نظر بدهید.

ممنون می شوم که وقت می گذارید.

پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

 

 

                                       

 

... معرفی کتاب صوتی ...

 

رومن گاری در این رمان داستان را از زبان پسر بچه ای به نام مومو ( محمد ) جلو می برد .

مومو در یکی از  محلات قدیمی و آسیایی نشین پاریس همراه تعدادی بچه بی سرپرست و یتیم دیگر که بوسیله پیرزن یهودی معلوم الحالی به نام رزا خانم نگهداری می شوند زندگی می کند.

داستان را محمد از دید خود و نگاه خود به زندگی تعریف می کند که برخلاف آنچه ابتدا ممکن است تصور کنیم حسابی از سن و سال خودش پخته تر و فهمیده تر به نظر می آید.

دنیای او را زندگی رقت بار بچه های یتیم اطرافش ، دوستی های خودش با آدم بزرگ هایی که با آنها مواجه می شود ، کشف تدریجی حقایق زندگی و آنچه بین او و مادام رزا می گذرد را شامل می شود.

کتاب شامل جمله های قشنگ و مفهومی خوبی از زبان مومو ی نوجوان است که گاهی بیش از حد زننده و گزنده هم می شود.

نسخه صوتی کتاب را که من گوش کردم خانم آزاده صمدی روایت می کنند که این موضوع و کشش نسبی داستان ما را تا به آخر همراه محمد به انتهای داستان می برد.

از پایان داستان خوشم نیامد ولی از پایان زندگی گریزی نیست ...

این کتاب را می توانید اگر دوست داشتید در هر دو نسخه الکترونیکی و صوتی در طاقچه یا فیدیبو پیدا کنید .

در مورد رومن گاری هم فقط اشاره کنم که این نویسنده لیتوانی الاصل که در فرانسه زیست ۲۶ رمان با نام خود و یا با نام های مستعار نوشته و تنها نویسنده ای هم است که جایزه ادبی گنکور را دوبار برنده شده یک بار به نام خودش و بار دیگر با نام مستعار !!

پ.ن

بالاخره فرصتی شد یکی از کتاب هایی که قبلا خوانده بودم و فرصت معرفی اش در اینجا پیش نیامده بود را پستش را بگذارم ( خدا را شکر ) 😁😅

 

۲ نظر ۱۶ مهر ۰۳ ، ۱۱:۳۶
سارا سماواتی منفرد

 

اما حس مرگ شاید چیزی بود که آن شب رهایش نکرد.

مردی که مرگ را تا پایان حس کرده بود، مرگ را زیسته بود ، هم در روح و هم در جسم  ....

او دیده بود مرگ پایان زندگی نیست ... تنها روی دیگر زندگی است.

مرگ اگر نسخه ای اغراق شده برای پایان زندگی نبود ، بهانه‌ای بود برای بخشیدن زندگی به آنهایی که هنوز معنای آن را درنیافته‌اند.

او شاید ... فقط شاید ... خود را بدهکار این وظیفه می دانست.

 

پ.ن

۱- این متن را از کتابی که در حال خواندنش هستم بنام سرو ، سپید ... سرخ نوشته آقای جهانگیر شهلایی که رمانی ایرانی است انتخاب کردم و به موقع خودش ان شا الله در موردش خواهم نوشت.

۲- همزمان ابله داستایوفسکی را هم می خوانم و رمان نسبتا پر حجمی هست.

۳- هوا بس ناجوانمردانه گرم است در این گرمترین روزهای سال جای خنکم آرزوست.

 

۰ نظر ۰۷ مرداد ۰۳ ، ۱۱:۵۲
سارا سماواتی منفرد

 

امام حسین جان تو در آخرین نامه ات (۱) می گویی گویا هرگز دنیایی نبوده و این آخرت است که همیشه هست ...

و ما آدم هایی هستیم که دنیا را با همه دلبری هایش ، بازی هایش و با تمام مصائبش در آغوش گرفته ایم . وای بر ما که نه این دنیایمان را داریم و نه از پس آن آخرتی داریم ...

ما که آخرتمان را به دنیایمان ارزان وا می نهیم و از پس هیچ یک از اعمالمان ، نگاهمان و گفتارمان آخرتی نمی بینم و همه اش منافع دنیوی است و بس.

 

                              

 

آقا ما آدم های پر مدعای وابسته دنیاییم و چشمانمان را بر جهان ابدی بسته ایم و در پایان نه دنیا داریم و نه عُقبی ...

و کاش می شد به غم مُقدست ، به نام و یادت حسین جان لحظه ای چشم بر دنیا ببندیم

فقط لحظه‌ای...

که همان لحظه ، لحظه‌ای نجاتمان است ...

 

 

(۱)

الإمام الباقر علیه السلام : کَتَبَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام إلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام مِن کَربَلاءَ : بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلِی إلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ ومَن قِبَلَهُ مِن بَنی هاشِمٍ ، أمّا بَعدُ ، فَکَأَنَّ الدُّنیا لَم تَکُن وکَأَنَّ الآخِرَةَ لَم تَزَل ، وَالسَّلامُ .

امام باقر علیه السلام : حسین بن على علیهماالسلام از کربلا به محمّد بن على نوشت: «به نام خداوند رحمتگر مهربان. از حسین بن على به محمّد بن على و دیگر فرزندان هاشم. امّا بعد : دنیا چنان است که گویى هرگز نبوده است و آخرت ، چناناست که گویى همواره بوده است! بدرود».

 

پ.ن

   چای روضه های محرم یک چیز دیگه است باید با تمام وجودت حسش کنی ... مریم همکارم عاشق چایی روضه های محرم هست و میگه : «  سارا باور کن به چای روضه آقا هر صبح و شب محتاجم مثل طفلی گرسنه به شیر مادر » .

نمی دانم خیلی حرفش شاعرانه بود خلاصه این چند روز محرمی می آمد دنبالم و باهم می رفتم مجلس آقا و این طمع چایی های روضه بد دلبسته ام کرده بود برخلاف روزهای اول تا می گفت دیگه بهانه نمی آوردم .

بهانه ام هم بچه ها بودند که نازآفرین را علیرضا نگه می داشت و نازنین فاطمه را هم باخودم می بردم و نکته خوب و عجیبش این بود که نازنین برعکس تایم های دیگه که شیطنت مجالی برایش نمی گذارد و واقعا کلافم می‌کند بچه ام مثل یک خانم واقعی تمام مدت آرام و بی سر صدا تو بغلم می ماند و جم نمی خورد و با لبه های چادر و روسری ام خودش را سرگرم می کرد و چایی روضه توی شیشه اش می خورد ، خانم از حالا برای من حسینی شده ((-:

 

۳ نظر ۲۶ تیر ۰۳ ، ۰۸:۰۴

 

اول از همه بابت غیبتم از پست قبلی تا الان و همچنین تاخیر در تبریک نوروز عذرخواهی می کنم.

پس نوروزتان پیروز و طاعاتتان مقبول درگاه الهی ، ان شا الله هرچی از خدا می خواهید در این شب های عزیز قدر برایتان مقدر و تعیین باشه. ( التماس دعا )

قرارم با خودم این بود که بیشتر برای معرفی کتاب اینجا بیایم و هنوزم هم بر همان قرار هستم .

مامان دو تا دختر کوچک و خیلی شیطون بودن که هنوز شیرخوار هستند و همچنین وظایف همسر شوهری رنگارنگ بودن به اضافه تمایل سماجت وار خودم به شاغل بودن علی رغم میل همسرجان که به چالش و اصطکاک میان ما هر از چندگاهی تبدیل میشه دیگه فرصت چندانی برای علایق شخصی ام باقی نمی گذارند.

از ۲۴ اسفند مامان هام هر دو دیگه بطور کامل رفتند سر خانه و زندگی خودشان و من و بچه ها دیگه همه اش با هم بودیم و از ۲۸ ام هم علیرضا خدا را شکر بصورت  تمام وقت بهمان ملحق شد.

دوم فروردین دو تا دخترها را برای ۲۴ ساعتی گذاشتیم پیش مادر شوهرم و من و علیرضا با هواپیما رفتیم مشهد زیارت امام رئوفم که خیلی بهش احتیاج داشتم و با اینکه این سفر دونفره یهویی و خیلی کوتاه بود ولی خیلی بهم حال داد و چسبید و سبکم کرد با اینکه مسافرت با بچه ها در سنین پایین حتما سخته ولی به علیرضا گفتم بیا خودمان را محدود نکنیم و هر از چندگاهی از این مسافرت های کوتاه ولی حال خوب کن بریم.

این سفر عیدی سوپرایزانه علیرضا بودش چون بهم در موردش تا قبل سال تحویل چیزی نگفته بود و یک دفعه سر سال تحویل بعد از اینکه دعای تحویل سال را با هم خواندیم و داشتیم دعا می کردیم علیرضا گفت سارا یک عیدی حول حالنا برات دارم و سوپرایزم کرد. 

برای من که تا اینجا امسال جزو بهترین تعطیلات عیدم بوده و این بیشتر به خاطر این بود که جمع چهار نفریمان از صبح تا شب باهم وقت گذراندیم و کلی عید دیدنی و افطاری همراه بچه ها این ور و آن ور رفتیم و واقعا حس و حال عجیبی این باهم بودن برای من داشت.

 

                                  

 

چندتا کتاب هست که ۱۴۰۲ خواندمشان اما بخاطر کمبود وقت موفق نشدم در اینجا در موردشان بنویسم که بعنوان بدهی ام به اینجا خواهند ماند.

  • سبکی تحمل ناپذیر هستی اثر خواندنی میلان کوندرا
  • تخم مرغ های شوم از میخائیل بولگانف
  • عزازیل از بوریس آکونین
  • چه کسی پالومینو مولرو را کشت از ماریو بارگاس یوسا
  • بی بی پیک از لودمیلا اولیتسکایا

 

درسته که ممکنه اینجا دیر به دیر بیام ولی حتما خواهم آمد.👋

 

۱ نظر ۱۲ فروردين ۰۳ ، ۱۵:۵۱
سارا سماواتی منفرد

 

... پیشنهاد کتاب صوتی ...

  

من کتاب صوتی این اثر را گوش کردم و فکر کنم از این لحاظ انتخاب بسیار خوب و مناسبی است بدون هیچ اغراقی اجرا و خوانش عالی آقای مهبد قناعت پیشه را در پسند نسخه صوتی نمی توانم منکر شوم، حقیقتا من را خیلی خیلی زیاد به یاد قصه های ظهر جمعه رادیو می انداخت و این یک حالت نوستالژیک هم برای من داشت.

 

                                          

 

اما داستان ، داستان عشق هاشم و ریحانه است و تنها پیچیدگی آن تفاوت مذهبی این دو که یکی سنی و دیگری شیعه .

در مورد نقش امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه ) و حالا بعد مهدویت در این کتاب متاسفانه این مسأله بیشتر به شفا دادن بیماران و رساندن عشاق در این کتاب خلاصه شده که به نظر حقیر بسیار ساده انگارانه و تقلیل دهنده شخصیت آن امام بعنوان منجی و نجات دهنده است. 

به نظرم رویای نیمه شب بیشتر کتابی فانتزی است که در کل داستانی ساده و سر راست و بدون هیچ پیچیدگی و تکنیک خاصی دارد انتهای ماجرا کاملا در همان مراحل ابتدایی حدس زدنی است.( البته از بحث ادبیاتی اگر بخواهیم بهش نگاه کنیم )

چرا گفتم فانتزی ؟ فقط در همین حد اشاره کنم که آدمهای بد قصه به یکباره آنچنان خوب می شوند که در هیچ کارتون یا فیلم آبکی مشابه آنرا ندیده ایم یا با مرگشون از داستان حذف می گردند ! که خیال نویسنده از توضیح راحت شود ...

خوشحالم که نسخه متنی این کتاب را نخواندم چون ارزش وقت گذاشتن برای خواندن کتاب را نداشت نمره من ۲ از ۵ به این کتاب هست و یک نظر شخصی می باشد تا حالا هم اینجا به هیچ کتابی نمره نداده بودم به هر حال هر کتابی زحمت و تلاش نویسنده ای هست که آنرا بوجود آورده و نباید منکر این بعد از قضیه شد . با همه این تفاسیر نسخه صوتی آن دو هفته ای همراه دلنشین من در ترافیک های کلافه کننده عصرگاهی پایتخت بود و کاهنده استرس برای رسیدن به مقصد.

راستی داشت یادم می رفت نویسنده این کتاب هم آقای مظفر سالاری هستند.

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۲ ، ۱۰:۲۸
سارا سماواتی منفرد

 

... معرفی کتاب ...

 

همیشه دوست داشتم در مورد سرهنگ ارتشی که تو فیلم های مستند دفاع مقدس به مناسبت هایی مثل فتح خرمشهر یا هفته دفاع مقدس از تلویزیون پخش می شد و او را بی سیم بدست در حال هدایت عملیات از قرارگاه نشان می داد بیشتر بدانم تا اینکه در صفحه آقای مجیدیان به معرفی کتاب ناگفته های جنگ خاطرات سپهبد شهید علی صیاد شیرازی برخوردم و چه چیز بهتر از خود خاطرات می تواند منبع مناسبی برای پاسخ به آنچه به دنبالش بودم باشد.

به برکت طاقچه بی نهایت کتاب را خواندم و می توانم بگویم که کتاب نثر روان و خوش خوانی دارد.

به شخصه برای من از لحاظ دانستن اطلاعاتی در مورد طرز تفکر و نگاه ایشان و همچنین وقایع کردستان در سالهای ابتدایی انقلاب و نیز شرایط جبه ها در سال های اولیه جنگ از دید یک ارتشی متدین و فهیم جالب بود.
شهید صیاد شیرازی مشخص است که انسانی خود ساخته بوده و در هنگامه ای که ارتش فاقد فرماندهان آموزش دیده تصفیه شده خود بوده است سعی می کند با مدد دانسته های خود و البته در برهه هایی با آزمون و خطا نقش سربازیش را بخوبی برای کشورش ایفا کند.
صداقت ایشان هم در جای جای خاطرات مشخص است بویژه که ایشان نظر تخصصی خود در مورد ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر را در جایی از کتاب به این شکل بیان میکند که جالب و خواندنی است :
 

             
 

به نظار من اگر بخواهیم ایرادی به این کتاب خواندنی وارد بدانیم این است که خاطرات ایشان از فتح خرمشهر به بعد فقط در حد عملیات رمضان را پوشش می دهد و خبری از اتفاقات سالهای پایانی جنگ ، عملیات فاو و عملیات مرصاد ، سری عملیات های موسوم به کربلا و که مسلما بعنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش شاهد و ناظر آنها بوده نیست.

به هر روی اگر به مسائل تاریخ معاصر و دفاع مقدس علاقه دارید حتما خواندن این کتاب را توصیه می کنم.

در پایان یاد تمام قهرمان جان بر کف این سرزمین که با نثار جان خویش حافظ این مرز و بوم از تجاوز و اشغال گری و و همچنین تجزیه طلبی بودند گرامی و جاودان باد.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۰۲ ، ۱۷:۵۰
سارا سماواتی منفرد