یکی از جلوه های محرّم و عزاداری پسر پیامبر خدا نذری دادن و نذری خوردن بود.
سال ها پیش دقیقا یادم نیست چه سالی بود یکی از ظهرهای عاشورا بود و چیزی به ظهر نمانده بود. همراه با زن های دیگر که پشت دسته محلمون حرکت می کردند من هم می رفتم و همراه با نوحه خوان دسته زمزمه می کردم. بیشتر تو دنیای خودم بودم و به مساله ای که تصوّر می کردم به این زودی ها گره اش باز نخواهد شد فکر می کردم . توی دلم به خودم گفتم الان ظهر عاشورایی بهترین وقته که از آقا امام حسین کمک بخواهم که خودش مشکلم را حل کنه.
دیگه ظهر شده بود و وسط میدان چند تا دسته عزاداری بهم رسیده بودند و نوحه خوان ها حسابی شور ورشان داشته بود و مردها بلند بلند یا حسین ... یا حسین می گفتند که رفتم دور از جمع یک گوشه ای خلوت تر کنار خیابان وایسادم و سرم را رو به آسمان گرفتم و چشمانم را بستم و تو دلم گفتم یا امام حسین ... همان جا با امام کلی درد دل کردم و گفتم که سال دیگه ظهر تاسوعا شله زرد می پزم.
چند ماه بعد حاجت روا شدم اما همیشه آن ظهر عاشورا و حرفایی که زده بودم جلو چشمم بود. یک روز رفته بودیم خانه عمه ام که حرف افتاد و رسید به نذری پختن و عمه جان وقتی فهمید برای ظهر تاسوعا نذر دارم گفت که من هم تا بتوانم و زنده باشم تو نذریت شریکم و از این به بعد صبح های تاسوعا میایی اینجا و وسایلش را که خریدی میاری و کم و کسری هایش هم با من و کمک می کنی باهم دیگ شله زرد را بار می گذاریم.
خلاصه ده سالی این برنامه روزهای عاشورای من بود و می رفتم خانه عمه و شله زرد را عمه جان بار می گذاشت و من هم کمکش می کردم و بعد هم بیشترش را تو در و همسایه و مقدار کمترش را هم بین عزادارها که از کوچه می گذشتند پخش می کردیم اما هیچ وقت درست و حسابی و تو مقیاس زیاد پختنش را یاد نگرفتم ( الان غصّه اش را می خورم و به تنبلی خودم لعنت می فرستم )
تا اینکه رسیدیم به داستان کرونا و محدودیتهایش و از طرفی عمه جان هم دیگه توانایی سابقش را نداشت و نمی توانست طولانی سرپا بایستد. این ها یک طرف و طرف دیگرش هم گرانی مواد غذایی و مخلفات یک شله زرد خوب را بهش اضافه کنید ... نمی دانم چی شد با اینکه به عمه گفتم شما فقط نگاه کن و به من فقط بگو چیکار کنم اما دیگه زیر بار نرفت.
تهش این شد که دیگه شله زرد نپختیم.
نه اینکه نخواهم نشد که بپزم
باز هم میگم محرّم ها بود و نذری هاش و الان دیگه اصلا رنگ و بوی سابق را ندارد و من هم دیگه از آن روز دیگه توی صف برای گرفتن نذری نرفتم.